بیرون که رفتند، مگ از سر تنفر فریاد فروخوردهای کشید؛ تمام کرمهای خاکی حیاط روی پله خزیده و همانجا مرده بودند. محوطه چمنکاری حالا صرفا حالت اسفنجی نداشت، بلکه خیس آب بود و مثل باتلاقی لجن گرفته به نظر میرسید.
هنر قصه
نیافتم! نیافتم! فریاد میزنم دوستانم کجایید؟ من به «آن چیز» نیازمندم. پس، به عیادت کسانی که نمیشناسم میروم. اکنون میتوان به آنچه در گذشته گذشته و آنچه بر زمین از موسیقی در من سیلان دارد سراپا عریان بایستم. نمیهراسم! هراس! تو بعدی از زندگی من بودی که هم اندازه نیاز و کوچکی در دورهای آدم را فتح میکرد. حتی پرتویی ...
سن نفرتانگیز (مجموعه 8 شاهکار داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ جهان)
میلان کوندرا نویسنده چک در جایی مینویسد:
تنها ادبیات است که میتواند ما را از بیرحمانهترین و ملالآورترین جنبه زندگی یعنی روزمرهگی دور کند. یک رمان خوب یا داستانهای کوتاه به راحتی میتواند ما را از ملال تعطیلات، بیهودگی، روزمرهگی و نکبت زنده بودن (به هر قیمت) و خیلی نکبتهای دیگر دور کند و لختی در هزارتوهای روابط پیچیده بین انسانها، ...
بهترین داستانهای جهان 3 (قرنهای نوزدهم و بیستم) دوران طلایی بخش دوم
شما در این مجموعه با چهار دوره داستاننویسی در قرنهای نوزده و بیستم میلادی آشنا خواهید شد: دوره سنتگرایان که از اوایل قرن نوزدهم آغاز میشود؛ دوران طلایی که دربرگیرنده میانه و انتهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است؛ و سنتگرایان که دو دوره مدرنیسم و پست مدرنیسم را در قرن بیستم به خود اختصاص دادهاند. آشنایی با 103 ...
روزی روزگاری دیروز
1 شب درست بعد از پنجاهمین سالگرد تولدم، در باری را که از خانه دوران کودکیام چندان فاصلهای نداشت باز کردم. پدرم، در راه برگشت به خانه از دفترش در لندن، آنجا بود و به پیشخان تکیه داده بود. مرا نشناخت، اما من از اینکه پیرمرد را دوباره میدیدم خوشحال و تقریبا هیجانزده شده بودم به خصوص که او 10 ...
سگی که میخواست خورشید باشد (به همراه 13 قصه دیگر از مردم آسیا)
روزی بود و روزگاری. مرد جوانی بود که با مادر پیرش توی دهی زندگی میکرد. با این که این مادر و فرزند از طایفه برهمنها بودند، از مال دنیا چندان بهرهای نداشتند. دار و ندارشان فقط یک کلبه کوچک بود و یک وجب زمین که تویش سبزی میکاشتند. بزرگترین آرزوی مادر این بود که پسرش زن بگیرد. سن و سالش ...