نمایش‌نامه

دست آخر

(Fin de partie)

یه دیوونه رو می‌شناختم که فکر می‌کرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. می‌رفتم و می‌دیدمش، توی دیوونه‌خونه. با دست‌هام می‌گرفتمش و می‌کشوندمش کنار پنجره. ببین! اون‌جا! ذرت‌های در حال قد کشیدن! حالا اون‌جا! ببین! بادبون‌های قایق‌های ماهی‌گیری! همه‏ اون زیبایی! دستش رو پس می‌کشید و به کنج خودش برمی‌گشت. هراسون بود. هر چی دیده بود خاکستر بود.

مهدی نوید
چشمه
9786002297983
۱۳۹۶
۲۶۰ صفحه
۴۴۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های ساموئل بکت
هذیان‌ها
هذیان‌ها هر یک از هشت بخش کتاب شاید پاره‌هایی باشند از یک کابوس بزرگ که مجموعه کلی را شکل می‌دهند. خواننده‌ای که با سایر آثار بکت آشنایی ولو سطحی داشته باشد، در درک این متن‌ها با مشکل کمتری مواجه خواهد شد؛ چه در یکایک سطرهای کتاب، اشارت‌هایی به نوشته‌های قبلی بکت پنهان است. در این اثر، نویسنده از روی عمد و ...
مرسیه و کامیه
مرسیه و کامیه سفر مرسیه و کامیه را اگر بخواهم می‌توانم تعریف کنم، چون تمام مدت با آنها بودم. سفری که بدون دریاها و بدون گذشت از مرزها، از میان مناطق کمتر ناهموار، هرچند در بعضی جاها بیابانی، اسباب و وسایلش به قدر کفایت ساده بود. آنها مرسیه و کامیه، در خانه‌شان ماندند و این شانس بسیار گرانبها را داشتند. از کم‌اقبالی یا خوش‌اقبالی، ...
در انتظار گودو
در انتظار گودو انتظاری که زمان و علت آن مشخص نیست. فقط مشخص است که باید انتظار کشید ولی برای چه مقصودی؟...
مرفی
مرفی خورشید بی‌آن‌که چاره دیگری داشته باشد، بر همان چیزهای قدیمی می‌تابید. مرفی، مثل کسی که پنداری آزاد بود، در دخمه‌ای در وست برامپتن، خارج از نوررس نشسته بود. او این‌جا در قفسی جمع‌ و جور و شمالی ـ غربی که چشم‌اندازی یکپارچه به قفس‌های جمع و جور و جنوبی ـ شرقی داشت، حدودا شش ماه آزگار خورده و نوشیده و ...
مشاهده تمام رمان های ساموئل بکت
مجموعه‌ها