گزارش به نازادگان
در شعر... کلمه... کم نمیآورم.
اما شعر گاهی مرا به ساحتهایی میبرد.
که آنجا از دست کلمه کاری ساخته نیست.
در چنین شرایطی رو به خط میآورم.
رو به «نقش» رو به هر چه که.
شعر خواسته باشد.
همه چیز از یک «نقطه».
آغاز میشود.
همین اشاره بیاسم.
مرا با خودش میبرد.
و نیز انتهای هر کار.
باز یک نقطه ...
یزله در غبار
بوم بوم.. افتادیم ریختیم زمین... مثل برگ درخت ریختیم زمین آدم بود که میرفت چهاردست و پاش توی هوا چرخ میزد و من هی میخندیدم. خوب که مادرشوهرم نبود زودتر از همه تیکه پاره شده بود دیگه نبودش اگه نه گیسمو میکشید و میگفت : زن خجالت بکش همه دارن میرن تو داری میخندی؟ شرط میبندم که حالا دوباره هواپیماها ...
دعوت دوباره به ادامه دریا (گزینه شعر دوم)
خودخواه، خسته، بیشکیب.
این.
همه آن چیزی است.
که از این جهان برایم باقی گذاشتهاند.
با من مدارا کن،
بعدها.
دلت برایم تنگ خواهد شد.