با صدای: احمدرضا احمدی
شعرهایی که خواهید شنید:
ـ کبریت زدم + لکهای
ـ من بسیار
ـ درختانی...
ـ این قطره...
ـ از یک...
ـ بر این جادهها
ـ قصیده
ـ این شاخه
ـ اگر من...
زمان: 1 ساعت و 15 دقیقه
قالببندی: mp3
۳۰ رمان
احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقهالاسلام کرمانی، و جد مادریاش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون ...
پسرک دریا را نگاه کرد و گفت
در یک صبح مهآلود که دریا طوفانی بود پسرکی با چشمان آبی به رنگ دریا از دریا روئید. کبوتران سفید از نگاه پسرک آبی رنگ شدند. کنار دریا ماهیگیران به دریا خیره بودند که طوفان تمام شود تا برای ماهیگیری به دریا بروند. دریا که آرام شد ماهیگیران به دریاه خیره بودند و نمیتوانستند باور کنند پسرکی از دریا روئیده ...
در همه جهان ناگهان چراغها روشن شدند
کودکان جهان ناگهان از نسیم صبحگاهی بیدار شدند به میدانها آمدند.
جهان در رنگ بنفش غرق شد، جهان بنفش شد.
این همه بادکنکهای رنگی
در آن نسیم گرم تابستان کودکان به بادکنکهای ارغوانی رنگ قوطی پر از کبریت را آویختند.
بادکنکهای ارغوانی رنگ را با قوطیهای پر از کبریت به آسمان فرستادند.
نمایشنامههای شاعر 3 (انبارها پیلهها ماهتاب دریایی تولد اول تولد دوم)
حساب سالهایی را که در این انبار متروک و نمور زندگی کردهام از یاد بردهام، باید زندگی را ادامه بدهم. شاید بازگردد و دوباره برای من آکوردئون بزند. من به صدای آکوردئونش زنده هستم. برای ادامه زندگی از چه چیز باید نام ببرم. من که شیفته نگاه خودم و دیگران به انگورها بودم، اکنون در انبار ماندهام که فهرستی از ...
عروس و داماد در باران
یک هفته بود باران میبارید. عروس در کنار آینه نشسته بود. در آینه نگاه میکرد. در انتظار داماد بود. روز جمعه عروسی عروس و داماد بود. بیرون از خانه عروس باران میبارید.