با صدای: مهرخ افضلی سر ظهر بود و داشتم از پلههای بلند و زیادی که از ایوان شروع میشد پایین میآمدم که یکدفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد - جا خوردم - زبانم بند آمد - برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گرم خورد - پسرش سرش را پایین انداخت و سلام داد - آنقدر هول شده بودم که نتوانسم جواب سلامش را بدهم - بدون سلام و خذاحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس به خانه خودمان رفتم - زنبرادرم، خدیجه، داشت از چاه آب میکشید - من را که دید دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد - ترسیده بود - گفت:«قدم چی شده؟ چرا رنگت پریده؟» گوش دادن به کتاب سخنگو برای زندگی پرمشغلهی امروز یک ضرورت است. زمان رفت و آمد به محل کار، هنگام رانندگی، قدم زدن، در جمع خانوادگی حین انجام کارهای روزمره، پیش از خواب و... کتاب بشنوید. مدت: 449 دقیقه قالببندی: mp3