Elisabetta Dami is an Italian author that currently resides in Italy. She is the author of the Geronimo Stilton series, a bestselling childrens book. She enjoys traveling the world seeking ideas for her series. She writes under a pseudonym of Geronimo Stilton. She is also a co-owner of Italian based publishing company Edizioni Piemme. Her books have been translated into English ...
در جستجوی گنج غرقشده (ماکاموشی جزیره جوندگان جسور 13)
همهچیز با یک نامه شروع شد، یک نامه با عطر و بوی گل سنبل. شما عطر سنبل دوست دارید؟ من که دیوانهی بوی سنبلم. واقعاً خیلی آرامشبخش است. فکر میکنم بهخاطر همین هم هست که توی مرکز ماساژ تنآساموش، روغن سنبل به تن موشها میمالند. من عاشق ماساژم. واقعاً خستگیام را درمیکند. این قضیهی ماساژ هم برای خودش داستانی دارد ...
موش و گربه در خانه اشباح (ماکاموشی جزیره جوندگان جسور 2)
توی یک جنگل تاریک و ترسناک گم شده بودم. موش ترسویی مثل من و همچین جایی؟! مو به تنم سیخ شده بود! این شد که به قلعهای قدیمی نزدیک جنگل پناه بردم. اولش خیال کردم خالی است، ولی بعد فهمیدم تسخیر شده و پر از شبح گربه است! بگذارید داستان را کامل برایتان بگویم. از آن ماجراهایی است که حسابی ...
پیتزای داغ برای کنت اشرافزاده (ماکاموشی 8)
پسر عموی خرابکارم در سرزمین موشهای خونآشام گیر افتاده بود و قبل از اینکه حتی یک کلمه جیغ بزنم، خواهرم، تهآ، من را کشاند و برد سرزمین موشهای خونآشام تا او را نجات بدهیم. چه میدانستیم آنجا با چه معماهای ترسناکی روبهرو میشویم و چه موجوداتی در قلعه کنت اشرافزاده انتظارمان را میکشند؟
چشم زمردین جواهر گمشده (ماکاموشی جزیره جوندگان جسور 1)
همه چیز از وقتی شروع شد که خواهرم «تهآ» نقشهای قدیمی و اسرارآمیز کشف کرد نقشه جای گنج گمشدهای را نشان میداد. گنجی که توی یک جزیره دورافتاده پنهان شده بود. خواهرم توی یک چشم به هم زدن من و پسر عمویم « تراپولا» را انداخت توی سفر گنجیابی خودش، سفری که هیچوقت فراموشش نمیکنم...
ملاقات با هیولا برفی (ماکاموشی جزیره جوندگان جسور 12)
وقتی دوست قدیمیام، پروفسور الکتریک پنجه، زنگ زد و ازم کمک خواست، فوری قبول کردم، با اینکه میدانستم باید سفر کنم آن سر دنیا و از قلهی اورست هم بروم بالا! سفر تازهام خطرناک و طولانی از آب درآمد. نزدیک بود دم بیچارهام یخ بزند که بلای بدتری هم سرم آمد. هیولای برفی من را دزدیدند! بله، روحم هم خبر ...