مجموعه داستان ایرانی

شاهزاده سنگی و چند داستان دیگر (زیباترین داستان‌های 1001 شب 1)

«هفت‌صد سال اولی که در این خمره بودم، با خودم عهد کردم هرکس مرا آزاد کند، او را از مال دنیا بی‌نیاز کنم، اما هیچ‌کس مرا آزاد نکرد. در هفت‌صد سال دوم با خودم گفتم که هرکس مرا از این خمره بیرون بیاورد، او را صاحب تمام گنج‌های زمین می‌کنم. اما باز این اتفاق نیفتاد. در طول چهارصد سال بعد مدام به خودم می‌گفتم حالا دیگر هرکس مرا از اینجا رها کند، او را به هر شیوه‌ای که خودش تعیین کند، می‌کشم. و قرعه به نام تو افتاد.» بلندبلند خندید. گفت: «حالا دیگر آماده‌ی مرگ شو.»

هوپا
9786008869771
۱۹۲ صفحه
۲۱۱ مشاهده
۰ نقل قول
سیامک گل‌شیری
صفحه نویسنده سیامک گل‌شیری
۲۳ رمان سیامک گلشیری در بیست‌ودوم مردادماه سال ۱۳۴۷ در اصفهان متولد شد. تحصیلاتش را تا سطح کارشناسی ارشد زبان و ادبیات آلمانی ادامه داده. فعالیت ادبی‌اش را به طور جدی از سال ۱۳۷۱ آغاز کرد.
سیامک، پسر احمد گلشیری، مترجم و برادرزاده هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس فقید است.
دیگر رمان‌های سیامک گل‌شیری
آخرین رویای فروغ
آخرین رویای فروغ گفت مرد تعریف می‌کند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش می‌آیند و توی ساحل می‌نشینند، شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند، آن‌وقت مرد به سرش می‌زندکه با پسرش بروند توی آب، لباس‌هایشان را درمی‌آورند و می‌زنند به آب، همان‌طور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو می‌روند، فکر می کردند ...
چهره پنهان عشق
چهره پنهان عشق هنوز لبخندش را، وقتی می‌گفت «مزاحم‌تون نمی‌شم» به یاد دارم. اصرار کردم که برسانمش. وقتی سوار می‌شد، هنوز آن لبخند را به لب داشت. همان شب، وقتی داشتیم توی ماشین حرف می‌زدیم، فکر کردم خیلی دوستش دارم. فکر کردم از همه چیز در این دنیا بیشتر دوستش دارم. اما حالا داشتم با خودم فکر می‌کردم که هرگز دوستش نداشته‌‌ام، حتی ...
شبح مرگ
شبح مرگ جسد خبرنگار، اشکان اربابی، را زیر پلی در شرق تهران کشف کرده‌اند. نویسنده علاقه‌مند می‌شود یادداشت‌های خبرنگار را پیدا کند. او پا به خانه پر رمز و راز مادر اشکان می‌گذارد و سپس با پرس و جوی زیاد خانه نامزد اشکان، ریتا را پیدا می‌کند. اما با اتفاق هولناکی مواجه می‌شود که او را بر سر دو راهی بزرگی قرار ...
ملاقات با خون‌آشام
ملاقات با خون‌آشام خانه‌ی اشباح را دیدم، درست همان‌طوری بود که دراکولا وصفش را در تهران، کوچه‌ی اشباح گفته بود. خیره شده بودم به درخت‌های بلند توی حیاط و پنجره‌های تاریک... یک دفعه متوجه جسم سردی شدم که روی شانه‌ام قرار گرفت... دراکولا آهسته گفت «خیلی وقته که این جا دیگه خونه‌ی من هم هست» ملاقات با خون‌آشام جلد دوم از مجموعه رمان‌های ایرانی ...
مشاهده تمام رمان های سیامک گل‌شیری
مجموعه‌ها