بیوگرافی

حرف بزن خاطره (1 خودزندگی‌نامه بازنویسی شده)

ناباکوف، که یکی از نویسندگان قهار قرن دانسته می‌شود، چه در زبان انگلیسی و چه در زبان روسی، شماری از آثاری انگلیسی خود ـ از جمله لولیتا ـ را به روسی ترجمه کرده و بر ترجمه انگلیسی آثار روسی‌اش نیز نظارت داشته است.

چشمه
9786220101291
۳۳۴ صفحه
۹۵ مشاهده
۰ نقل قول
ولادیمیر ناباکوف
صفحه نویسنده ولادیمیر ناباکوف
۲۴ رمان ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود. وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغ‌التحصیلی از مدرسه تنیشف، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود. ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. ناباکوف با انتشار رمان لولیتا به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال ...
دیگر رمان‌های ولادیمیر ناباکوف
به دلقک‌ها نگاه کن
به دلقک‌ها نگاه کن مجموعه کتاب‌های روسی‌ام بعد از آن‌که تمام شده و امضا شده بودند دوباره به درون ذهنی که خلق‌شان کرده بود پرتاب می‌شدند. همه‌شان یا به دست خودم یا با نظارت خودم، با بازنگری‌های خودم، به تدریج ترجمه شدند. هم آن ترجمه‌های انگلیسی نهایی و هم نسخه‌های اصل تجدید شده حالا تقدیم تو بود. خوب بود. راحت بود.
دعوت به مراسم گردن‌زنی
دعوت به مراسم گردن‌زنی «دعوت به مراسم گردن‌زنی» همچون صدای ویولون در فضای تهی است. دنیا آن را به ترفندی می‌انگارد. پیرمردها شتاب‌زده از آن به سمت ماجراهای عاشقانه محلی و زندگی عادی برمی‌گردند، بداندیش‌ها امی کوچک را خواهر لولیتا می‌پندارند، و مریدان ساحر وینی در آن دنیای گروتسک و مضحک آلوده به گناه همگانی بر آن پوزخند می‌زنند. ولی همان‌طور که نویسنده «گفتمانی ...
ناتاشا
ناتاشا ناتاشا روی پله‌ها با همسایه‌اش، بارون وولف، ساکن آن طرف سرسرا برخورد کرد. کمابیش کاهلانه از پله‌های لخت چوبی بالا می‌رفت. دستش را با ملایمت روی نرده‌های پلکان می‌کشید و به نرمی از میان دندان‌ها سوت می‌زد. «با این عجله کجا می‌ری ناتاشا؟» «داروخانه، که نسخه پدر رو بپیچم. دکتر الان این‌جا بود. پدر بهتره.» «آه، این خبر خوبیه.»
زندگی واقعی سباستین نایت
زندگی واقعی سباستین نایت سباستین نایت در سی‌و یکم دسامبر سال 1899 در پایتخت سابق کشورم به دنیا آمد. یک بانوی پیر روسی که نمی‌دانم چرا خواسته است نامش را فاش نکنم، در پاریس دفتر خاطراتش را به من نشان داد. آن سال‌ها ظاهرا آن‌قدر خالی از رخدادها و اتفاقات تازه و چشمگیر بوده که جمع‌آوری جزییات زندگی روزانه (که همواره یکی از شیوه‌های ...
زنگ در
زنگ در در حالی که ابریشم آبی درخشان شانه‌های مادرش را نوازش می‌کرد، گفت:«فردا صبح می‌روم. دلم هوای شمال را کرده. نروژ، شاید. ممکن است برای شکار نهنگ سری هم به دریا بزنم. برایت نامه می‌نویسم. یکی دو سال دیگر باز به دیدنت می‌آیم، آن‌وقت شاید بیشتر پیشت بمانم. به خاطر جنون سرگردانی‌ام مرا سرزنش نکن.»
مشاهده تمام رمان های ولادیمیر ناباکوف
مجموعه‌ها