رمان ایرانی

افسانه دریا

هوا دم کرده و خنک بود. صدای برخورد کفش‌هایم روی پله‌های چوبی، در راهرو برگردان داشت. از چراغ‌های نیمه‌سوی اتاق‌ها پیدا بود که مسافرین خوابیده‌اند. بی‌آنکه گرمم باشد، عرق می‌ریختم. نیم ساعت پیش که از گردش شبانه برمی‌گشتم، ساعت بزرگ شهر را دیده بودم. ده شب بود. دکان‌ها بسته بود. گاهی صدای ترق ترق اسب درشکه‌ای روی قلوه‌سنگ‌ها شنیده می‌شد...

خاموش
9786008330943
۱۲۰ صفحه
۵۸ مشاهده
۰ نقل قول
اکبر رادی
صفحه نویسنده اکبر رادی
۳۰ رمان اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایش‌نامه‌نویس معاصر ایرانی بود.

اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
دیگر رمان‌های اکبر رادی
روی صحنه آبی 1 نمایش‌نامه (دوره آثار)
روی صحنه آبی 1 نمایش‌نامه (دوره آثار) اگر شما بتوانید در یک ساختار اعلای فوق مد ناگهان کشیده‌ای به احساس مرده من بزنید، یا تلنگری حتی به زخم‌های کهنه و عقده‌های دردناک ما بنوازید، یا جلایی به روح چرکین آدمی که سوت زنان از زیر این پنجره عبور می‌کند بدهید، آری، در این حال به حکمت بنیادی صحنه بازگشته، از سطح تاریک اشکال به کشف و خلق ...
از پشت شیشه‌ها
از پشت شیشه‌ها اتاقی است خاکستری. دری سمت چپ، دری سمت راست، پنجره‌ای روبه‌رو. جلوی پنجره پرده خاکستری رنگی افتاده است. دو سه تابلو، یک گرام، یک کوزه عتیقه و یک کتابخانه کوچک تزیینات اتاق را تشکیل می‌دهند. وسط، یک میز بزرگ کشودار، و سه طرف آن سه صندلی دیده می‌شود... نور باید به گونه‌ای تنظیم شود که حرکت زمان را ثبت کند، ...
شب روی سنگ‌فرش خیس
شب روی سنگ‌فرش خیس حامد: در پارکینگ شما چهار تاق باز بود ، دیدم از این طرف صرف بیشتری دارد! (یکی دو قدم پیش می‌آید.) سلام... انگار جای حساسی وارد صحنه شده‌ام. شعر می‌خواندید؟ رخساره: ما، در وقت خودش شعر هم می‌خوانیم. حامد: شعر و موسیقی، دو پای ثابت محفل استاد! (توی دست‌های سرد و بسته‌اش ها می‌کند و به سمت پیانو می‌آید.) و پیانو... که ...
مرگ در پاییز
مرگ در پاییز شبای پاییز... وقتی آدم تک و تنها جلوی اسبش از زیر درختای بارون خورده رد می‌شه، این طرف بوته‌های خشکیده، اون طرف درختای لیلکی، جاده هم پر از مه... اونوقت توی تاریکی صدای پای اسب‌تو می‌شنفی، می‌شنفی که یه چیزی، یه چیزی مث مرگ از پشت سر به‌ات نزدیک می‌شه و ... و آدم خیال می‌کنه، دیگه تمومه.
مشاهده تمام رمان های اکبر رادی
مجموعه‌ها