۳۰ رمان
اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود.
اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
مرگ در پاییز
شبای پاییز... وقتی آدم تک و تنها جلوی اسبش از زیر درختای بارون خورده رد میشه، این طرف بوتههای خشکیده، اون طرف درختای لیلکی، جاده هم پر از مه... اونوقت توی تاریکی صدای پای اسبتو میشنفی، میشنفی که یه چیزی، یه چیزی مث مرگ از پشت سر بهات نزدیک میشه و ... و آدم خیال میکنه، دیگه تمومه.
باغ شبنمای ما
در این مقدمه خواننده محترم را دو نکته به عرض میرسانم، یکی اینکه باغ شبنمای ما با گروهی از کلمات نوشته شده است که در وقت خود گردش فعال داشته، در حوزه اشراف تهران مبادله میشدهاند و با روح زبان معاصر ما هم چندان غریبه نیستند، یعنی گذشته از برخی واژههای نعش که دوران مصرفشان دیری است سرآمده عموما معنای ...
صیادان
قبرستان. صیادان کنار خاکریز یک گور نشستهاند.
نور کمی از یک نقطه مجهول میتابد. ایوب وارد میشود.
نشستهها همچو اشباح در سکوت برمیخیزند.
آمیز قلمدون
آهنگهای شکلاتی
یک نیمکت سنگی زیر شاخههای افشان یک درخت بید و تیر چراغی که از زاویه به صحنه میتابد... پارک خلوت شده است.
پیرمرد گردشکنان میآید و روی نیمکت مینشیند. آدمی است معمولی که نکته قابل وصفی در ظاهر او نیست. با دستمال آهسته خودش را باد میزند و پشت گردن و زیر چانهاش را از نم و نای عرق پاک میکند، ...