در این رمان شافاک از ساختاری متفاوت استفاده میکند. لیلا، قهرمان داستان، که در مسیر زندگی و در خلال اتفاقاتی به روسپیگری در استانبول کشیده شده، مرده است، ولی ذهن او به مدت 10 دقیقه و 38 ثانیه به حیاتش ادامه میدهد و همه زندگیاش، با تمام فراز و نشیبهایش، در همین دقایق به خاطرش میآید. الیف شافاک در این کتاب، ضمن پرداخت داستانی پر کشش، با نگاهی تیزبین و پرسشگر به دفاع از زن و حقوق زنان میپردازد و در خلال وقایعی که میتواند در هر جامعهای تکرار شود، در واقع با هر نوع رویکرد جنسیتی تحقیرآمیز، ابزاری و عقب افتاده در قبال زنان مقابله میکند. سوال تاملبرانگیزی که میتواند در این رمان پیش روی خوانندگان قرار گیرد، سوال تکاندهندهای است: چه خواهد شد اگر ذهن انسان، در 10 دقیقه و 38 ثانیه طلایی، و در واپسین دقایق حیات، همه زندگی خود را به نگاهی بینا بازنگری کند...؟!