مغولها به ایران حمله کرده بودند و شهرهای ایران ناامن بودند. قانون و حکومت بر سر کار نبود. همه مردم با ترس و نگرانی زندگی میکردند. خواجه نصیرالدین طوسی هم برای دور ماندن از حمله و آزار مغولها به قلعه قهستان پناه برده بود...
تمساحی به نام گل زعفران (بهترین نویسندگان ایران)
مجموعه «بهترین نویسندگان ایران» با در کنار هم قرار دادن داستانهایی از نویسندگان تاثیرگذار و صاحبنام حوزه کودک، همراه تصویرگریهایی متناسب، مجموعهای ماندگار و خواندنی از آثار این بزرگان گرد آورده است.
شهر به شهر (قصههای تصویری از زندگی خواجه نصیر طوسی)
محمد نصیرالدین، ساکت و آرام به حرفهای پدر گوش میداد. او باید به تنهایی، از طوس به نیشابور میرفت. در آنجا غریب بود. هیچ آشنایی نداشت. باید خودش خانهای میگرفت و تنها زندگی میکرد. بدون پدر و مادر...
کلیله و دمنه (قصههای شیرین ایرانی 1)
حاجی نگاهی به خانه ساده و کوچک خواهرش انداخت. با دلسوزی گفت خاتون خواهر جانم تو زن بزرگوار و با ایمانی هستی از آن همه مال و ثروت پدری که به تو رسید همه را به این و آن بخشیدی حالا 1 سال است که من از باقی مانده ثروت پدر به تو چیزی ندادهام فکر کردم که اگر دستت ...
در کوچههای طوس (قصههای تصویری از زندگی خواجه نصیر طوسی)
محمد نصیرالدین در کوچه پس کوچههای شهر طوس قدم میزد. سالهای زیادی بود که در شهرهای مختلف مشغول تحصیل بود. حالا به شهرش برگشته بود و دلش میخواست دوست زمان کودکیاش را پیدا کند. وارد کوچه بنبستی شد و به طرف خانهای رفت که ته کوچه بود. جایی که قبلا منزل دوستش بود. در زد و منتظر ماند.