رمان خارجی - چک

شهری که در آن زمان ایستاد

(Mestecko kde se zastavil cas)

وقتی پدرم نقش آن پری دریایی را که برای همیشه روی سینه‌ام نقش بسته بود، دید، لحظه‌ای خشکش زد و بعد به مدت طولانی به آن خیره شد، هیچ‌کدام از چشمانش پلک نمی‌زدند انگار در ذهنش دنبال دلایلی می‌گشت که ممکن بود آن نشان دریایی و پاک‌نشدنی را توجیه کند...

9789647199148
۲۰۶ صفحه
۱۲۶ مشاهده
۰ نقل قول
بهومیل هرابال
صفحه نویسنده بهومیل هرابال
۱۴ رمان Born in Brno-Židenice, Moravia, he lived briefly in Polná, but was raised in the Nymburk brewery as the manager's stepson.

Hrabal received a Law degree from Prague's Charles University, and lived in the city from the late 1940s on.

He worked as a manual laborer alongside Vladimír Boudník in the Kladno ironworks in the 1950s, an experience which inspired the "hyper-realist" texts he was writing at the time.

His best known novels were Closely Watched ...
دیگر رمان‌های بهومیل هرابال
تنهایی پر هیاهو
تنهایی پر هیاهو 35 سال است که دارم کاغذ باطله روی هم می‌کوبم و در این مدت آن‌قدر کتاب‌‌های زیبا به سردابه‌ام سرازیر شده که اگر 3 تا انباری می‌داشتم پر می‌شد. جنگ دوم جهانی که تمام شد 1 روز شخصی 1 سبد کتاب در داخل طبله هیدرولیک من ریخت، سبدی از زیباترین کتاب‌ها. وقتی که ضربان قلبم کمی آرام گرفت، یکی از ...
آقای کافکا و داستان‌های دیگر از عصر جنون
آقای کافکا و داستان‌های دیگر از عصر جنون داستان‌های این کتاب تجلی عصر خاصی از کشور چک است که «دوره کیش شخصیت» نام دارد. هر کس در این کتاب به دنبال محکومیت صرف می‌گردد، سخت در اشتباه است. در این دوره من با مردمی زیسته‌ام که حس می‌کردند یا می‌دانستند هر عصری، جنینی در خود نهفته دارد که نه تنها فقط امید را در دل یک نفر ایجاد ...
تنهایی پر هیاهو
تنهایی پر هیاهو 35 سال است که در کاغذ باطله هستم و این قصه عاشقانه من است. 35 سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله خمیر می‌کنم و خود را چنان با کلمات عجین کرده‌ام که دیگر به هیئت دانشنامه‌هایی درآمده‌ام که طی این سال‌ها 3 تنی از آن‌ها را خمیر کرده‌ام...
تنهایی پر هیاهو
تنهایی پر هیاهو 35 سال است که دارم کاغذ باطله روی هم می‌کوبم و در این مدت آن‌قدر کتاب‌‌های زیبا به سردابه‌ام سرازیر شده که اگر 3 تا انباری می‌داشتم پر می‌شد. جنگ دوم جهانی که تمام شد 1 روز شخصی 1 سبد کتاب در داخل طبله هیدرولیک من ریخت، سبدی از زیباترین کتاب‌ها. وقتی که ضربان قلبم کمی آرام گرفت، یکی از ...
مرگ آقای بالتیس برگر
مرگ آقای بالتیس برگر عده‌ای پیرمرد روی نیمکتت در مقابل کارخانه سیمان نشسته بودند و سر همدیگر داد می‌کشیدند و یقه همدیگر را گرفته بودند و در گوش هم فریاد می‌زدند. گرد و غبار سیمان می‌بارید و تمام خانه‌ها و باغ‌ها با پودر سنگ سیمان پوشیده شده بودند. من قدم به منطقه خاک‌آلود گذاشتم. مردی کوچک با داس چمن‌های زیر یک درخت گلابی تنها ...
مشاهده تمام رمان های بهومیل هرابال
مجموعه‌ها