مجموعه داستان ایرانی

از ترسیدن نترسید

بهترین راه‌ها را برگزینید. خانواده‌ای که به محیط جدیدی اسباب‌کشی کرده بودند، روزی صبح دیر از خواب بیدار شدند و در نتیجه کودک شش ساله آنها نتوانست به اتوبوس مدرسه برسد. پدرش با اینکه کار داشت، گفت که دخترش اگر بتواند راه را نشان بدهد او را به مدرسه خواهد رساند. دختر به راهنمایی پدرش پرداخت. بعد از بیست دقیقه رانندگی آنها به مدرسه رسیدند و معلوم شد مدرسه با خانه آنها فقط هشت کوچه فاصله دارد. پدر کمی ناراحت شده بود. از فرزندش پرسید: چرا وقتی مدرسه‌ات این‌قدر نزدیک است مرا به راههای مختلف کشاندی؟ دخترش جواب داد: این مسیری است که اتوبوس طی می‌کند. تنها راهی است که بلدم. اگر می‌خواهید استعدادهای خود را به حداکثر برسانید و به شخصی بااستعداد مضاعف تبدیل شوید، باید کارهای مفید انجام دهید. باید بدانید به کجا می‌خواهید بروید و چگونه می‌خواهید به آنجا برسید. باید تمام راهها را بشناسید و بهترین راه را برگزینید.

9789646030923
۱۳۹۶
۱۶۰ صفحه
۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مسعود لعلی
چوپان دروغگوی زندگی خویشتنیم
چوپان دروغگوی زندگی خویشتنیم نویسنده در این کتاب تلاش کرده است که نشان دهد احساس ناتوانی دلیل بر ناتوانی نیست. همه انسان‌ها پتانسیل خوشبخت شدن دارند. علت بی‌اعتمادی به خود صرفا نبود ادله کافی برای اثبات کفایت و صلاحیت است. شما موجودی نامحدودید اما با باورهای برآمده از تجربیات زندگی گذشته محدود می‌شوید. روش‌هایی را نشان داده است تا به واسطه آن ذهنیت خود ...
الماس‌های خودباوری (شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید 11)
الماس‌های خودباوری (شما عظیم‌تر از آنی هستید که می‌اندیشید 11) -
فایل صوتی درون تو طلاست (عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می‌کنیم 2)
فایل صوتی درون تو طلاست (عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می‌کنیم 2) شبی، برف فراوانی آمد و همه جا را سفید پوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید. یکی از آنان گفت: «کار ساده‌ای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود را بلند ...
درون تو طلاست
درون تو طلاست با صدای: کامبیز خلیلی «شبی، برف فراوانی آمد و همه ‌جا را سفیدپوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید. یکی از آنان گفت: «کار ساده‌ای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود ...
پیام‌هایی از ملکوت
پیام‌هایی از ملکوت مردی در خانه‌ای که دچار حریق شده بود، خوابیده بود. امدادگران تلاش کردند، او را از طریق پنجره خارج کنند اما مقدور نبود. سعی کردند، او را از در به بیرون ببرند، باز هم ممکن نشد. چون او بسیار تنومند و سنگین بود. زمانی که همه مستاصل شده بودند، بالاخره یک نفر پیشنهاد کرد: او را بیدار کنید، خودش بیرون می‌رود! والش: ...
مشاهده تمام رمان های مسعود لعلی
مجموعه‌ها