_ "کافکا، بیرون چه میبینی؟"
از پنجره ی پشت سرش به بیرون نگاه میکنم.
_ "درختها، آسمان و قدری ابر را میبینم. و چند پرنده روی شاخه‌های درخت."
_ "هیچ چیز غیر عادی نیست، درست؟"
_ "درست است."
_ "ولی اگر میدانستی فردا صبح دیگر نمیتوانی اینها را ببینی، همه چیز ناگهان در نظرت جلوه میکرد و ارزشمند میشد، نه؟"
۵ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Great20
‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنج شنبه ۸ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۲۴
zahralabbafan
‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یک شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۳
Elham
‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۵
Parviz
‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۴۳
SHANSER
‫۲ سال و ۱ ماه قبل، یک شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۳