sadelaram
* رزین *
آخرین فعالیتها
-
از 100 سال تنهایی :
مصرانه سعی میکرد در هر گفت و گویی شرکت کند بی آنکه قادر باشد لکنت خود را کنترل کند. تقلای بیهوده ای میکرد که از دست سایه هایی که کلافه اش کرده بودند رهایی یابد. هنوز میپنداشت بروز همه ی این علایم از مشکل زمان است که عوض شده بود. زمان هم زمان سابق نبود و با این توجیه خود را در بحبوحه ی سردرگمی روز افزونی که کم کم ... (...)
-
از 100 سال تنهایی :
اورسولا در همان حال که خوزه آرکادیو را آماده رفتن به مدرسه میکرد با خود میاندیشید و از خود میپرسید برای چه این همه بدبختی، تقدیر خانواده ما گردیده و همیشه میگفت مگر مخلوقات خدا از آهن درست شده اند که در مقابل این همه بدبختی دوام بیاورند. آن قدر خودش را در فشار میدید که حس میکرد مانند بیگانه ای بنای فحاشی بگذارد و خودش را آرام کند و ... (...)
-
برای بار دیگر شهری که دوست میداشتم نوشت :
یادم میاد این کتاب رو اصلا… نچ نچ (: نمیدونین! چه خاطراتی زنده میشه برام حتی با دیدن جلدش:) )