همه آدمها باید به همین گونه عمل کنند که یک روز وقتی متوجه شدند دیگر نمیتوانند هیچ کار مثبت و به درد بخوری انجام دهند، شجاعت این را داشته باشند که دنیا را ترک کنند؛ ولی وقتی امید به سراغ آدم میآید، آن وقت عقیده اش به کلی تغییر میکند. کوری ژوزه ساراماگو
بریدههایی از رمان کوری
نوشته ژوزه ساراماگو
زندگی با آدمهای دیگر چندان سخت نیست؛ ولی میزان درک آن هاست که ما را با مشکل روبه رو میکند. کوری ژوزه ساراماگو
انسان بالاخره به هر چیزی عادت میکند. کوری ژوزه ساراماگو
زندگی با آدمهای دیگر مشکل نیست، درک کردنشان مشکل است. کوری ژوزه ساراماگو
کورتر از همه کسی بود که نمیخواست ببیند. کوری ژوزه ساراماگو
اگر روز باز بینا شدم، توی چشم دیگران خوب نگاه میکنم، انگار که بخواهم روحشان را ببینم، پیر مرد چشم بند زده گفت روحشان، یا جانشان، اسمش فرقی نمیکند، آنوقت است که در کمال تعجب میبینیم با آدمی سر و کار داریم که چندان درس نخوانده، دختر عینکی گفت در درون ما چیز بی نامی هست، ما همان چیزیم. کوری ژوزه ساراماگو
درست ونادرست صرفاً به درک ما از روابطی که با دیگران داریم وابسته است، نه به درکی که از خودمان داریم. کوری ژوزه ساراماگو
سنگ دلها هم غصههای خود را دارند. کوری ژوزه ساراماگو
جوانها خیلی زود به هر وضعیتی خو میگیرند، همه زندگی را پیش رو دارند. کوری ژوزه ساراماگو
در پریشانی و درماندگی و رنج واضطراب است که جنبه حیوانی سرشتمان میچربد. کوری ژوزه ساراماگو
فکر نمیکنم ما کورشدیم. . ما کور هستیم. . کور اما بینا. . کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند… کوری ژوزه ساراماگو
فقط برای سی ثانیه چشمان خود را ببندیم،
شاید کمی احساس کنیم کوری چه دردی است
و بیاندیشیم آیا ما آن طور که تصور میکنیم بینا هستیم؟! کوری ژوزه ساراماگو
نکته در صبر و طاقت است، باید گذاشت زمان بگذرد، باید برای بار اول و آخر بیاموزیم که تقدیر پیش از رسیدن به مقصد هزار پیچ و تاب میخورد. کوری ژوزه ساراماگو
پیمان شکنی چیزی غیرعادی نیست، گاه ضعف سبب آن میشود و گاه نیروی فایقه ای که به حساب نیامده. کوری ژوزه ساراماگو
بار نان دیگران همیشه سنگینتر است. کوری ژوزه ساراماگو
سوال احمقانه ای است که مردم میپرسند فلانی از چی مُرد، مُرد دیگر، بعد از مدتی علت مرگ از یاد میرود،فقط یک کلمه میماند، مُرد. کوری ژوزه ساراماگو
چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد. کوری ژوزه ساراماگو
ترس میتواند موجب کوری شود، حرف از این درستتر نمیشود، هرگز نمیشود، پیش از لحظه ای که کور شدیم کور بودیم، ترس کورمان میکند، ترس ما را کور نگه میدارد. کوری ژوزه ساراماگو
در هنگامه بلا، چه مسلم باشد و چه محتمل، میتوان دوست و دشمن را شناخت. کوری ژوزه ساراماگو
هر کسی نقطه ضعفی دارد، خیلی خوب است که هنوز میتوانیم گریه کنیم، اشک ریختن بیشتر وقتها راه نجات ماست، گاهی اگر گریه نکنیم به قیمت جانمان تمام میشود. کوری ژوزه ساراماگو
وقتی میتوانی ببینی، نگاه کن
وقتی میتوانی نگاه کنی، رعایت کن کوری ژوزه ساراماگو
دختری که عینک تیره داشت گفت: ترس آدم را کور میکند،
حرف راستتر از این نشنیده ام، ما همان لحظه ای که کور شدیم، کور بودیم، ترس مارا کور کرده و همین ترس ما را کور نگه میدارد. … پیرمرد با چشم بند سیاه پرسید: چند تا کور لازم است تا کوری همگانی تکمیل شود؟ هیچکس نمیتوانست جواب درستی بدهد. کوری ژوزه ساراماگو
آن قدر از مرگ میترسیم که همیشه سعی میکنیم از تقصیرات اموات بگذریم، انگار پیشاپیش میخواهیم وقتی نوبت خودمان شد از تقصیرات ما هم بگذرند. کوری ژوزه ساراماگو
ما کور نشده ایم ،کور هستیم،چشم داریم اما نمیبینیم،کور هایی که میتوانیم ببینیم، اما نمیبینیم کوری ژوزه ساراماگو
زندگی با آدمهای دیگر مشکل نیست، درک کردنشان مشکل است. کوری ژوزه ساراماگو
چقدر راست گفته اند که کورتر از همه کسی بود که نمیخواست ببیند. کوری ژوزه ساراماگو
اگر نمیتوانیم مثل آدم زندگی کنیم،دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم. کوری ژوزه ساراماگو
بعد از مدتی علت مرگ فراموش میشود. فقط دو کلمه میماند، او مرد. کوری ژوزه ساراماگو
به مرد کوری بگویید آزاد هستی، دری را که از دنیای خارج جدایش میکند باز کنید، بار دیگر به او میگوییم آزادی، برو، و او نمیرود، همانجا وسط جاده با سایر همراهانش ایستاده، میترسند، نمیدانند کجا بروند، واقعیت اینست که زندگی در یک هزارتوی منطقی، که توصیف تیمارستان است، قابل قیاس نیست با قدم بیرون گذاشتن از آن بدون مدد یک دست راهنما یا قلادهٔ یک سگ راهنما برای ورود به هزارتوی شهری آشوب زده که حافظه نیز در آن به هیچ دردی نمیخورد، چون حافظه قادر است یادآور تصاویر محلهها شود، نه راههای رسیدن به آنها. کوری ژوزه ساراماگو