همه آدمها باید به همین گونه عمل کنند که یک روز وقتی متوجه شدند دیگر نمیتوانند هیچ کار مثبت و به درد بخوری انجام دهند، شجاعت این را داشته باشند که دنیا را ترک کنند؛ ولی وقتی امید به سراغ آدم میآید، آن وقت عقیده اش به کلی تغییر میکند. کوری ژوزه ساراماگو
ژوزه ساراماگو
زندگی با آدمهای دیگر چندان سخت نیست؛ ولی میزان درک آن هاست که ما را با مشکل روبه رو میکند. کوری ژوزه ساراماگو
انسان بالاخره به هر چیزی عادت میکند. کوری ژوزه ساراماگو
مسئله این بود که بعضی وقتها ضعف، باعث متمرکزنشدن فکر میشود و این نه به دلیل کمی جذابیت ذهنی آن است؛ نه! بلکه به این خاطر است که مغز آدم دچار رخوت میشود، مثل موجودی که میخواهد به خواب زمستانی برود؛ خداحافظ جهان و درنتیجهی این مسئله، غیرطبیعی نبود که شنوندهها پلکهایشان را آرام ببندند و فراز و نشیب قصه را با چشم روح خود پی بگیرند. کوری ژوزه ساراماگو
حتی در بیچارگیهای همگانی نیز، همیشه تعدادی از مردم نسبت به دیگران، وضع بدتری دارند. کوری ژوزه ساراماگو
افتادن، آنقدرها هم باعث نگرانی نیست؛ زیرا عادت به افتادن، اندام آدم را مقاوم میکند. رسیدن به کف زمین، خودبهخود آرامشبخش است و اولین فکری که به ذهن میرسد، این است که در همینجا که هستم خواهم ماند و گاهی نیز در وضعیتهای خطرناک، آخرین فکر است؛ اما چیزیکه در هیچ وضعیتی عوض نمیشود این است که همیشه بعضیها هستند که از بیچارگی دیگران سوءاستفاده میکنند و همانگونه که همه هم میدانند کار دنیا از اول، نسل اندر نسل چنین بوده است. فرار بیهدف این آدمها باعث شد تا چیزهایی را که مال آنها بود پشت سرشان جا بگذارند و بعد از غلبه بر ترس خود، به دنبال آنها برمیگردند و آنگاه باید این مشکل پیچیده را بهطور مسالمتآمیز بین خود حل کنند که چه چیزهایی متعلق به من است و چه چیزهایی متعلق به تو. کوری ژوزه ساراماگو
هیچوقت نمیتوان رفتار آدمها را حدس زد؛ باید صبر کرد و منتظر ماند. زمان بر ما حکم میراند و اوست که در آن طرف میز با ما قمار میکند و همهی برگها را در دست دارد؛ ما نیز باید برگهای برندهی زندگی خود را حدس بزنیم. کوری ژوزه ساراماگو
هیچچیزی مانند امید حقیقی نمیتواند نظر آدم را تغییر دهد. او چنین امیدی داشت و خدا کند که همیشه هم داشته باشد. کوری ژوزه ساراماگو
بیشک دوتا آدم کور بهتر از یک آدم کور میبینند! کوری ژوزه ساراماگو
- حرفی را بر زبان نیاورید که بعدها حسرت آن را بخورید؛ فهرست سیاه را بهیاد داشته باشید.
- اگر من امروز صداقت داشته باشم، چه اشکالی دارد که فردا حسرت آن را بخورم؟ کوری ژوزه ساراماگو
- شما نمیتوانید فکرش را هم بکنید که وقتی شمار عمر آدم بالا میرود، آدم چه لیستی را علیه خودش نسبت میدهد.
- من که با وجود جوانیام، از هماکنون لیستم پر شده است.
- اما شما هنوز مرتکب کار واقعا بدی نشدهاید.
- از کجا میدانید؟ شما که هیچوقت با من زندگی نکردهاید. کوری ژوزه ساراماگو
همهی مردها از یک قماشاند و خیال میکنند چون از بطن یک زن بیرون آمدهاند، همه چیز را در مورد زنها میدانند. کوری ژوزه ساراماگو
ردشدن از کنار مردهها و ندیدن آنها یک رسم دیرینه است. کوری ژوزه ساراماگو
از همه کورتر، کسی است که نمیخواهد ببیند. کوری ژوزه ساراماگو
همیشه این ضربالمثل قدیمی را بهیاد داشته باشید: گذشتگان ما راست گفتهاند که شکیبایی برای چشم، خوب است. کوری ژوزه ساراماگو
نویسنده هم مثل همهی آدمهای دیگر است و نمیتواند هر چیزی را بداند یا همه چیز را تجربه کند. باید سوال بپرسد و قدرت تخیل خودش را بهکار بیندازد. کوری ژوزه ساراماگو
منظورم این است که احساساتمان بسیار کم است و یا احساس به اندازهی کافی داریم؛ اما واژههایی که این احساسات را بیان میکنند، بهکار نمیبریم و در نتیجه، آنها از بین میروند. کوری ژوزه ساراماگو
آنقدرها هم که بهنظر میآمد، حافظهاش ضعیف نبود. زندگی چنین است و ما بعضی چیزها را از یاد میبریم؛ درحالیکه بعضی چیزها را هم بهیاد داریم. کوری ژوزه ساراماگو
تفاوت درست و نادرست، تنها مربوط به درک ما از روابطمان با دیگران میشود و نه به درک خودمان از خودمان که به این درک، اعتمادی نیست. کوری ژوزه ساراماگو
همهی ما آنچنان از مرگ میترسیم که دائم سعی داریم گناه مردهها را ببخشیم؛ گویی میخواهیم پیشاپیش دیگران هم وقتی نوبت ما شد، از گناهان ما بگذرند. کوری ژوزه ساراماگو
مادربزرگش به او گفته بود: آبی که برای خیساندن حبوبات مورد استفاده قرار میگیرد، برای پختن آنها هم بهدرد میخورد و بعد از پخت، آنچه که میماند، فقط آب نیست؛ بلکه سوپ است. در طبیعت، همهی چیزها از بین نمیروند؛ بلکه گاهی وقتها هم چیزی بهدست میآید. کوری ژوزه ساراماگو
ضربالمثلی قدیمی میگوید: «آن چیزهایی که خوار بهنظر میرسند، روزی به کار خواهند آمد.» کوری ژوزه ساراماگو
روشنی این چراغهای نفتی کم است؛ اما اینقدر هست که بتوانیم همدیگر را ببینیم.
- من که نمیتوانم ببینم!
- روزی میتوانی و در آن روز، من این چراغ را به تو هدیه میدهم. کوری ژوزه ساراماگو
در وجود ما چیزی وجود دارد که اسمی برایش نیست و ما همان هستیم. کوری ژوزه ساراماگو
نمیدانم چه لطفی دارد مسائلی را که مدتهاست فراموششده، پیشبکشیم؟ کوری ژوزه ساراماگو
در برخی شرایط خاص، بهترین غذا برای آدم، مواد غذایی کنسروشده و یا غذاهایی هستند که در شیشه از آنها نگهداری میشود؛ نه فقط به آن دلیل که این نوع غذا از قبل، پخته و آمادهی خوردن است؛ بلکه به این دلیل هم هست که حمل آنها راحتتر و برای استفادهی آنی هم آسانتر هستند. این هم درست است که همهی کنسروها و شیشهها و مواد بستهبندی شدهی مختلف دارای تاریخ مصرف هستند و بعد از تمام شدن آن تاریخ، استفادهی آنها موجب زیان و حتی گاهی خطرناک است؛ اما مردم با عقل خود، بیدرنگ ضربالمثلی را سر زبانها انداختهاند که به یک تعبیر جوابی ندارد و به ضربالمثلی دیگر شبیه است: «از دل برود هر آنکه از دیده برفت.» اما حالا بیشتر مردم میگویند: «چشمی که نمیتواند ببیند، معدهاش سنگی است.» و شاید به همین دلیل باشد که آنها اینهمه چیز بهدردنخور میخورند! کوری ژوزه ساراماگو
جوابها همیشه هم بهموقع به زبان نمیآیند و در بیشتر وقتها تنها جوابی که وجود دارد این است که برای جواب، منتظر بمانی! کوری ژوزه ساراماگو
آدمهای بیرحم هم، اندوه خودشان را دارند… کوری ژوزه ساراماگو
در ابتدا ممکن است بهنظر خجالتآور باشد کسی که موردتوجه دیگران قرار گرفته، شرطی هم داشته باشد؛ اما عدهای از آدمهای پیر چنان هستند که مدتعمر کمی که از عمر آنها باقی مانده را با ماسکی از غرور میگذرانند. دکتر پرسید: «چه شرطی دارید؟»
- هر وقت بار گرانی برای شما شدم، باید به من بگویید و اگر از روی ترحم و یا حق دوستی حرفی نزنید، امیدوارم خودم آنقدر نیروی تشخیصش را داشته باشم که هر چه را لازم است، انجام دهم. دختر با عینک دودی پرسید: «بسیار مایلم بدانم که چه خواهید کرد؟»
- میروم! از پیش شما میروم! دور میشوم؛ درست مثل فیل که در گذشته چنین میکرد و شنیدهام این عادت آنها تغییر کرده، زیرا این حیوانات دیگر به پیری نمیرسند!
- اما شما که فیل نیستید!
- ولی مردی کامل هم نیستم. کوری ژوزه ساراماگو
دختر با عینک دودی گفت: تنها یک زن میتواند انتقام زنهای دیگر را بگیرد و اگر انتقام به حق باشد، یک کار انسانی است و اگر قربانی نسبت به جانی حقی نداشته باشد، پس عدالتی هم وجود نخواهد داشت. سپس همسر مردی که اول از همه کور شد، اضافه کرد: «و نیز انسانیتی هم وجود نخواهد داشت.» کوری ژوزه ساراماگو
مردی که اول از همه کور شد گفت: «بیشک هنوز دولت حاکمهای هم هست.»
- من زیاد مطمئن نیستم؛ اما اگر وجود هم داشته باشد، حکومت کورها بر کورها است: یعنی نابودیای سعی دارد به یک نابودی دیگر سر و سامان بدهد!
پیرمرد با چشمبند سیاه گفت: «پس آیندهای هم وجود ندارد.»
- من نمیدانم که آیندهای هست یا نه؛ اما آنچه اکنون اهمیت دارد این است که درحال حاضر چگونه زنده بمانیم.
- اگر آیندهای نباشد، حال هم به هیچ دردی نمیخورد. کوری ژوزه ساراماگو
بهترین راهحل، زندگیکردن در یک رستوران است. دستکم تا وقتی ذخیرهی غذایی وجود داشته باشد، دیگر نیازی به بیرون آمدن وجود ندارد. کوری ژوزه ساراماگو
حقیقت این است که زندگی در یک پیچوخم زیاد به نام تیمارستان روانی، قابل مقایسه با وقتیکه پایش را از آنجا بیرون میگذارد، بی دست یاریکننده و یا قلاده یک سگ راهنما که او را به پیچوخم بسیار درونشهری پر از هرجومرج ببرد، نیست. در اینجا حافظه نیز به درد هیچ چیز نمیخورد؛ زیرا یاد و خاطره، تنها میتواند تصویر محلهها را تداعی کند نه راههایی را که به آنها ختم میشوند. کوری ژوزه ساراماگو
به یک آدم کور بگویید آزادی و دری که او را از دنیای بیرون جدا کرده به رویش باز کنید و یک بار دیگر به او بگویید آزاد هستی، برو! اما او نمیرود و همانطور وسط جاده با همراهانش میایستد. آنها میترسند و نمیدانند کجا باید بروند. کوری ژوزه ساراماگو
بسیاری از زندانیان کور، زیر دست و پا له خواهند شد؛ به هم میخورند و به اینسو و آنسو رانده میشوند که نتیجهی ترس و هراس و یک پیامد معمولی است. به طوریکه میتوان گفت غریزهی همهی حیوانات هم، چنین است. اما گیاهان نیز اگر آنقدر ریشه نداشتند که آنها را در خاک نگه دارد، بیشک به همین صورت فرار میکردند و دیدن فرار درختان جنگل از لهیب آتش چقدر جالب است! کوری ژوزه ساراماگو
خوشبختانه آنچنانکه تقدیر آدمی تا کنون نشان داده، اگر بدیای به خوبی منجر شود، غیرعادی نیست و کمتر گفته شده که خوبیای به بدی منجر شده باشد. دنیای ما ضد و نقیضهایی اینچنین دارد که باید به بعضی از آنها بیشتر، دقت و توجه کرد. کوری ژوزه ساراماگو
کوری یعنی زیستن در دنیایی که هیچ امیدی باقی نمانده است. کوری ژوزه ساراماگو
به همان صورت که لباس زیبا نشان از آدمبودن نمیدهد، برای شاه شدن هم کافی نیست که فقط عصای پادشاهی را داشته باشی و این حقیقتی است که نباید هیچوقت آن را فراموش کرد. کوری ژوزه ساراماگو
او پیشنهاد کرد: «بهتر است کفشهای خود را دربیاوریم.» یکنفر گفت: «در آنصورت، پیدا کردن کفشها برایمان دشوار خواهد بود.» یکنفر دیگر گفت: «کفشی که اضافه مانده، بیشک صاحبش مرده است.»
- با این فرق که در اینصورت دستکم یکنفر همیشه پیدا میشود که آنها را بپوشد.
- اینهمه حرفزدن دربارهی کفش مردهها برای چیست؟
یک ضربالمثل هست که میگوید: «چه فایده دارد چشم به کفش مردهها داشته باشی.
- چرا ؟
- برای اینکه کفشهایی که مردهها را با آن دفن میکردند مقوایی بود و همین، منظور را میرساند. تا آنجایی که ما میدانیم، روحها پایی ندارند! کوری ژوزه ساراماگو
هر کس که قرار باشد بمیرد، همین الان هم مرده و خودش از آن بیخبر است. ما همه از زمان تولد میدانیم که یک روز میمیریم. کوری ژوزه ساراماگو
تمام آنهایی که این پیام را میشنوند و بی هیچ تردیدی، شهروندانی شرافتمند هستند، احساس مسئولیت کنند و از خاطر نبرند در این قرنطینهای که هماکنون در آنند، بی هیچ مسئلهی شخصی، نشانهای از اتحاد آنها با شهروندان دیگر کشور است. کوری ژوزه ساراماگو
ضربالمثلی هست که میگوید: «همیشه پشت پرده، شیطان نیست!» کوری ژوزه ساراماگو
- آنها سلاح دارند.
- تا جایی که همه میدانیم آنها فقط یک هفتتیر دارند و دیر یا زود هم گلولههایشان تمام میشود.
- اما آنقدر گلوله دارند که چند نفر از ما را بکشند.
- خیلی از آدمها برای چیزهای کمارزشتری کشته شدهاند.
- من حاضر نیستم که جانم را بگذارم و خوشیاش نصیب دیگران شود. کوری ژوزه ساراماگو
همیشه کسانی وجود داشتهاند که به دلیل نداشتن شرم و آبرو، توانستهاند شکم خود را پر کنند؛ اما ما، مایی که جز این تکه کوچک آبرو که لایق آن هم نیستیم، چیز دیگری نداریم، بهتر است دستکم نشان دهیم میتوانیم هنوز هم برای گرفتن حقمان مبارزه کنیم. کوری ژوزه ساراماگو
این ابلهانه بود که بپرسند یک نفر از چه چیزی مرده است؛ زیرا با گذشت زمان، دلیل مرگ، فراموش شده و تنها دو واژه باقی میماند: او مرد! کوری ژوزه ساراماگو
وقتی مرگ آدمی را نشان کرد، به او خبر نمیدهد… کوری ژوزه ساراماگو
ما میتوانیم در مقابل بدبختی همسایههای خود آرام باشیم. درواقع آدمی، بدون رویهی دوم که نامش خودخواهی است، از مادر زاده نشده. کوری ژوزه ساراماگو
هر کس بنا به اعتقادات اخلاقی خود کار میکند؛ اما رای من همین است و حاضر به تغییر معتقداتم نیستم. کوری ژوزه ساراماگو
هوس که به دل بیفتد، شتاب قدمها بیشتر میشود. کوری ژوزه ساراماگو
هیچچیز در دنیا به طور حقیقی، متعلق به ما نیست. کوری ژوزه ساراماگو
چشم، تنها عضو انسان است که شاید هنوز روحی در آن وجود داشته باشد. کوری ژوزه ساراماگو
همیشه میگوید: «اگر نمیتوانیم همچون دیگران زندگی کنیم، دستکم سعی کنیم تا مثل حیوانات زندگی نکنیم.» کوری ژوزه ساراماگو
- کوری با مردن یکسان نیست.
- آری؛ اما مردن با کوری یکی است! کوری ژوزه ساراماگو
قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز برای کسانی که همچون جذامیها با هم زندگی میکردند بسیار منصفانه بود. کوری ژوزه ساراماگو
یکی از بخش یک گفت: «به یاد داشته باشید که باید مردههای خودتان را هم به خاک بسپارید.» یکی از آدمهای نکتهبین جواب داد: "ما که هنوز آنها را نکشتیم شما میخواهید آنها را به خاک بسپاریم. » کوری ژوزه ساراماگو
این شیوه زندگی درست نیست که نتوانیم به همدیگر اعتماد کنیم. کوری ژوزه ساراماگو
هر خوب و بدی که از گفتار یا اعمال ما پدید میآید، با هم حساب میشوند و بر فرض آنکه این خوبها و بدها در طول تمام روزهایی که در آینده خواهند آمد، با هم متناسب و متعادل باشند و حتی در روزهای بینهایتی که دیگر ما وجود نداریم تا بدانیم از بابت آنها باید از خود راضی باشیم یا شرمنده … کوری ژوزه ساراماگو
باید قبل از هر کاری ، عواقب آن را در نظر گرفت؛ اما اگر به عواقب اولیه نگاه کنیم و بعد پیامدهای احتمالی و بعد عواقبی که ممکن است بعدها پیش بیاید و بعد از آن به پیامدهایی که میشود تصور کرد، نگاه میکردیم، میدیدیم که در آن صورت، هرگز از فکر اولیهای که ما را به تأمل وامیداشت، فراتر نمیرفتیم. کوری ژوزه ساراماگو
یک ضربالمثل هست که میگوید: کسیکه چیزی را تقسیم میکند، اگر برای خودش بهترین را برندارد، یا احمق و یا ابله است. کوری ژوزه ساراماگو
همه، گناهکار و بیگناهیم… کوری ژوزه ساراماگو
همهمان گاهی درمانده میشویم؛ چه بهتر که هنوز میتوانیم گریه کنیم. اشک ریختن، اغلب مایهی نجات است. بعضی وقتها اگر گریه نکنیم، به قیمت جانمان تمام میشود. کوری ژوزه ساراماگو
بین آدم کوری که خوابیده و آدم کور دیگری که بدون دلیل چشمش را باز میکند، خیلی اختلاف وجود دارد. کوری ژوزه ساراماگو
آنچنانکه ما در کتابها هم خواندهایم و یا با تجربه شخصی خودمان، میدانیم کسانیکه عادت دارند و یا مجبورند صبح زود بیدار شوند، تحمل نمیکنند که دیگران بعد از آنها، هنوز در خواب خوش باشند. کوری ژوزه ساراماگو
بیشک بیمارستان مخصوصی برای کورها وجود دارد. یک نفر اضافهتر که فرقی ندارد. در آنجا زخم پایم را درمان میکنند و حالم خوب میشود. من شنیدهام که این کار را حتی برای محکومان به مرگ هم انجام میدهند؛ مثلا اگر آپاندیس داشته باشند، اول آنها را عمل جراحی میکنند و بعد، اعدام! بدین ترتیب سالم میمیرند! کوری ژوزه ساراماگو
راستش هیچکس نمیداند. این بیماری یا باید خودبهخود از بین برود و یا تا همیشه ادامه پیدا کند… کوری ژوزه ساراماگو
اندوه و شادی میتوانند برخلاف آب و روغن با هم قاطیشوند… کوری ژوزه ساراماگو
آنقدر از دنیایبیرون دور هستیم که روزی به همین زودی، حتی خودمان را هم نمیتوانیم بشناسیم، ناممان را نیز فراموش خواهیمکرد… کوری ژوزه ساراماگو
آیا ازدواج کردهاید؟
- نه و فکر میکنم حالا دیگر کسی ازدواج نکند. کوری ژوزه ساراماگو
او آدم سادهدلی بود که حتی اگر برایش فایده هم داشت، دروغ نمیگفت. کوری ژوزه ساراماگو
با حالتی اندوهگین و زیرلبی گفت: جنس آدمی این است؛ نیمی بیعلاقگی و نیمی خباثتذات! کوری ژوزه ساراماگو
وجداناخلاقی که خیلی از آدمهای بیفکر از آن پیروی نمیکنند و حتی بیشترشان آن را زیر پا میگذارند، یک حقیقتموجود است و ساختهی فیلسوفان دوراندقیانوس که وجود روح در آدمی را تنها یک مسئلهیگنگ میدانستد، نیست. با گذشت زمان و رشد زندگیاجتماعی و تغییر و تکاملنژادی، ما اخلاق را در سرخیخون و شوریاشک ریختیم؛ اما گویی این مقدار هنوز کافینبود. پس چشمها را به نوعی آیینهی دروننگر تبدیلکردیم و نتیجه آنکه چشمها آنچه را با زبان انکار میکنیم، بیپروا نشان میدهند… کوری ژوزه ساراماگو
بسیاری از مردممنطقی بر این باورند که مهیابودن فرصت، دلیل نمیشود کسی به راه دزدی کشیدهشود. کوری ژوزه ساراماگو
در واقع فرق چندانی بین کمک به آدمکور بهخاطر دزدیدن اموالش و نگهداری از آدمسالخورده و زمینخورده و گنگ به امید رسیدن به اموال و میراثش نیست. کوری ژوزه ساراماگو
آن مرد چیزی جز یک ماشیندزد ساده نبود که هیچ امیدی به پیشرفت در زندگی ندارد و همیشه صاحبانواقعی این شغل، از آنها بهرهکشی میکنند. کوری ژوزه ساراماگو
مردی که بعد از آن ماجرا ماشین مرد کور را دزدید، در آن لحظه بهخصوص از کمککردن به او نیت بدی نداشت؛ بلکه برعکس، او تنها دچار احساسات بشردوستانه و فداکاری شدهبود که همهی مردم میدانند دو ویژگی خوب انسان است و در همه، حتی در جنایتکاران بیرحمتر از آن مرد هم وجود دارد. کوری ژوزه ساراماگو
خلاف آنچه عقل میگوید، در لحظاتی که آدم دچار ناامیدی یا نگرانی میشود، نیاز به اعصابی آگاه و هوشیار دارد. کوری ژوزه ساراماگو
تاریکی در زندگی کورها چیزی جز عدم وجود نور نیست و چیزی را که به آن کوری میگوییم، فقط شکلظاهری آدمها و اشیا را مخفی و آنها را درست و سالم در پشت پردهای سیاه حفظ میکند. کوری ژوزه ساراماگو
وقتی متولد میشویم، قراردادی را برای زندگی امضا میکنیم، اما سالها بعد، زمانی میرسد که از خود سوال میکنیم چه کسی این قرارداد را به جای من امضا کرده است؟ بینایی ژوزه ساراماگو
فقط میخواستم ثابت کنم که همیشه نمیشود به واکنشهای بدن خود اعتماد کنیم. فکر میکنم حق با من بود.
بازپرس گفت: «تقصیر شما بود که مرا عصبانی کردید.»
«معلوم است که من مقصر بودم، همیشه تقصیر بر گردن حوّای وسوسهگر بوده است، از طرفی، وقتی ما به این دستگاه وصل میشویم، کسی از ما نمیپرسد که عصبانی هستیم یا خیر!». بینایی ژوزه ساراماگو
حتی متخصصین شکنجه هم وقتی به خانه میروند فرزندانشان را میبوسند و یا حتی توی سینما گریه میکنند. بینایی ژوزه ساراماگو
خداحافظ تا فردا…خیلی جالب است که هر روز زمان جدا شدن از یکدیگر، این جمله را به کار میبریم و آرزو میکنیم روز بعد یکدیگر راببینیم، بدون این که واقعا به این موضوع فکر کنیم که آیا فردا همه چیز همانگونه که ما انتظار داریم خواهد بود؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد بیشک یکی از احتمالات پیچیده در قالب معجزهای به وقوع پیوسته است. اگر در این مورد تردیدی وجود داشته باشد، تنها یادآوری این نکته لازم و کافی است که «روز بعد» یا همان روزی که از آن به عنوان «فردا» یاد میکنیم، میتواند برای بعضیها اصلاً وجود نداشته باشد! بینایی ژوزه ساراماگو
با گذشت زمان، کمکم واژهی سفید، واژهای اهانت آمیز تلقی میشد و دیگر مورد استفاده قرار نمیگرفت. مردم سعی میکردند تا آن را به کار نبرند و مثلاً به یک برگهی کاغذ سفید، میگفتند: «کاغذ بیرنگ» یا «شیری رنگ». حتی دانشآموزان، کاملاً اصطلاحات مربوط به این رنگ را فراموش کرده بودند. از همه جالبتر محو شدن غیرمنتظرهی چیستانی بود که طی نسلها، والدین از بچهها میپرسیدند و به واسطهی آن هوش و ذکاوت آنها را امتحان میکردند؛ «آن چیست که سفید است و مرغ میگذارد؟» از آنجا که مردم دیگر نمیخواستند از کلمه سفید استفاده کنند، کمکم این چیستان را بیمعنی تلقی کردند. استدلال آنها این بود که مرغ در هر کجای دنیا و از هر نژادی که باشد، تنها چیزی که میتواند بگذارد، تخم مرغ است و نه چیز دیگر! بینایی ژوزه ساراماگو
امید مثل نمک است، غذا نیست، اما به آن طعم میدهد. بینایی ژوزه ساراماگو
سانسور مانند خورشید است که وقتی طلوع میکند برای همه است. البته برای دنیای ما این موضوع تازگی ندارد، همیشه حق با آنهاست. بینایی ژوزه ساراماگو
هرچقدر شجاعت رویارویی با مشکلات در ما کمتر باشد،
بیشتر احتیاج داریم تا تقصیر را به گردن شخص دیگری بیندازیم مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
بعضی وقتها، صداهای خاص و نامشخصی که بیاختیار از دهان ما خارج میشوند، چیزی جز نالههای غیرقابل جلوگیری یک درد کهنه نیستند! مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
برای روحهای شکننده و کم انعطاف که تمایل به دلتنگی دارند، زندگی کردن، فقط نوعی تنبیه بسیار سخت است! مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
ظالم بودن انواع گوناگونی دارد. گاهی به صورت ترحم و زمانی به حالت بیتفاوتی خود را نشان میدهد… مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
توافق، همیشه به معنای پذیرش دلایل منطقی یا غیر منطقی نیست و گاهی به عنوان چتر از آن استفاده میشود، برای پوشاندن… مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
زندگی با آدمهای دیگر مشکل نیست، درک کردنشان مشکل است. کوری ژوزه ساراماگو
کورتر از همه کسی بود که نمیخواست ببیند. کوری ژوزه ساراماگو
اگر روز باز بینا شدم، توی چشم دیگران خوب نگاه میکنم، انگار که بخواهم روحشان را ببینم، پیر مرد چشم بند زده گفت روحشان، یا جانشان، اسمش فرقی نمیکند، آنوقت است که در کمال تعجب میبینیم با آدمی سر و کار داریم که چندان درس نخوانده، دختر عینکی گفت در درون ما چیز بی نامی هست، ما همان چیزیم. کوری ژوزه ساراماگو
درست ونادرست صرفاً به درک ما از روابطی که با دیگران داریم وابسته است، نه به درکی که از خودمان داریم. کوری ژوزه ساراماگو
سنگ دلها هم غصههای خود را دارند. کوری ژوزه ساراماگو
جوانها خیلی زود به هر وضعیتی خو میگیرند، همه زندگی را پیش رو دارند. کوری ژوزه ساراماگو
در پریشانی و درماندگی و رنج واضطراب است که جنبه حیوانی سرشتمان میچربد. کوری ژوزه ساراماگو
فکر نمیکنم ما کورشدیم. . ما کور هستیم. . کور اما بینا. . کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند… کوری ژوزه ساراماگو
فقط برای سی ثانیه چشمان خود را ببندیم،
شاید کمی احساس کنیم کوری چه دردی است
و بیاندیشیم آیا ما آن طور که تصور میکنیم بینا هستیم؟! کوری ژوزه ساراماگو
نکته در صبر و طاقت است، باید گذاشت زمان بگذرد، باید برای بار اول و آخر بیاموزیم که تقدیر پیش از رسیدن به مقصد هزار پیچ و تاب میخورد. کوری ژوزه ساراماگو
پیمان شکنی چیزی غیرعادی نیست، گاه ضعف سبب آن میشود و گاه نیروی فایقه ای که به حساب نیامده. کوری ژوزه ساراماگو
بار نان دیگران همیشه سنگینتر است. کوری ژوزه ساراماگو
سوال احمقانه ای است که مردم میپرسند فلانی از چی مُرد، مُرد دیگر، بعد از مدتی علت مرگ از یاد میرود،فقط یک کلمه میماند، مُرد. کوری ژوزه ساراماگو
چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد. کوری ژوزه ساراماگو
ترس میتواند موجب کوری شود، حرف از این درستتر نمیشود، هرگز نمیشود، پیش از لحظه ای که کور شدیم کور بودیم، ترس کورمان میکند، ترس ما را کور نگه میدارد. کوری ژوزه ساراماگو
در هنگامه بلا، چه مسلم باشد و چه محتمل، میتوان دوست و دشمن را شناخت. کوری ژوزه ساراماگو
هر کسی نقطه ضعفی دارد، خیلی خوب است که هنوز میتوانیم گریه کنیم، اشک ریختن بیشتر وقتها راه نجات ماست، گاهی اگر گریه نکنیم به قیمت جانمان تمام میشود. کوری ژوزه ساراماگو
وقتی میتوانی ببینی، نگاه کن
وقتی میتوانی نگاه کنی، رعایت کن کوری ژوزه ساراماگو
دختری که عینک تیره داشت گفت: ترس آدم را کور میکند،
حرف راستتر از این نشنیده ام، ما همان لحظه ای که کور شدیم، کور بودیم، ترس مارا کور کرده و همین ترس ما را کور نگه میدارد. … پیرمرد با چشم بند سیاه پرسید: چند تا کور لازم است تا کوری همگانی تکمیل شود؟ هیچکس نمیتوانست جواب درستی بدهد. کوری ژوزه ساراماگو
آن قدر از مرگ میترسیم که همیشه سعی میکنیم از تقصیرات اموات بگذریم، انگار پیشاپیش میخواهیم وقتی نوبت خودمان شد از تقصیرات ما هم بگذرند. کوری ژوزه ساراماگو
ما کور نشده ایم ،کور هستیم،چشم داریم اما نمیبینیم،کور هایی که میتوانیم ببینیم، اما نمیبینیم کوری ژوزه ساراماگو
حقیقتا که سرنوشت معمولا با ما اینگونه رفتار میکند. درست پشت سر ماست، درست در لحظه ای که ما تازه شروع به گله کردن از سرنوشت خود کردهایم، او دستش را برای کمک کردن پشت سر ما گذاشته است و همین برای ما کافیست. قصه جزیره ناشناخته ژوزه ساراماگو
این تصمیم است که ما را میگیرد همه نامها ژوزه ساراماگو
عکسهای قدیمی ما خیلی فریبنده هستند…شخصی را که ما در عکسها نگاه میکنیم دیگر وجود ندارد. همه نامها ژوزه ساراماگو
چیزی خسته کنندهتر از این نیست که آدم مجبور باشد نه با نفس خود که با یک مفهوم انتزاعی بجنگد. همه نامها ژوزه ساراماگو
همیشه به آن جایی بازمی گردیم که در انتظارمان هستند. سفر آقای فیل ژوزه ساراماگو
کسی را از تقدیر گریز نیست. سفر آقای فیل ژوزه ساراماگو
به گفتهی ویشنو، با هر آن چه هست باید ساخت. سفر آقای فیل ژوزه ساراماگو
زندگی با آدمهای دیگر مشکل نیست، درک کردنشان مشکل است. کوری ژوزه ساراماگو
چقدر راست گفته اند که کورتر از همه کسی بود که نمیخواست ببیند. کوری ژوزه ساراماگو
اگر نمیتوانیم مثل آدم زندگی کنیم،دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم. کوری ژوزه ساراماگو
زندگی همین است دیگر… انسان انتظار کسی را میکشد که هرگز نخواهد آمد. توقف در مرگ ژوزه ساراماگو
این حقیقتا رسوایی بزرگی بود. فردی که میبایست دو روز قبل بمیرد، هنوز هم به زندگی ادامه میداد. توقف در مرگ ژوزه ساراماگو
البته این که میگویند مرگ هرگز نمیخندد حقیقت دارد، اما شاید تنها دلیل این امر، فقدان لب باشد. توقف در مرگ ژوزه ساراماگو
تنها راه سرنگونی اژدها این است که سرش را قطع کنیم. تمیز کردن کثافات زیر ناخنش دردی را دوا نمیکند. توقف در مرگ ژوزه ساراماگو
بهتر است گوش کنید جناب نخست وزیر! بدون وجود مرگ رستاخیزی وجود نخواهد داشت و بدون رستاخیز هم دیگر نیازی به کلیسا نخواهد بود! توقف در مرگ ژوزه ساراماگو
اگر از خویشتن خود بیرون نیایی هرگز کشف نخواهی نمود که کی هستی قصه جزیره ناشناخته ژوزه ساراماگو
دوست داشتن احتمالا بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن. قصه جزیره ناشناخته ژوزه ساراماگو
شعله مانند بالا آمدن مهتاب آهسته آهسته گستردهتر شد و چهره زن نظافت چی را روشن کرد. نیازی به گفتن نیست که مرد با خود چه اندیشید ، چه زیباست. اما آنچه زن با خود اندیشید چنین بود ، چشمش فقط به دنبال جزیره ناشناخته است و این تنها یک نمونه از مواردی است که مردم نگاهی را در چشم دیگری به اشتباه تعبیر میکنند. قصه جزیره ناشناخته ژوزه ساراماگو
منشا اشتباهات ندانستن نیست بلکه اعتقاد کورکورانه است تاریخ محاصره لیسبون ژوزه ساراماگو
رمانها همه این گونه هستند. یاس و ناامیدی ، تلاشی بی حاصل برای اینکه شاید چیزی از گذشته حفظ شود. تنها یک امر هنوز مشخص نشده است. اینکه ایا رمان موجب میشود انسان خود را فراموش کند یا فراموشی انسان را مجبور میکند که رمان خلق کند. تاریخ محاصره لیسبون ژوزه ساراماگو
سفر وقتی معنا دارد که تمامش کنی بلم سنگی ژوزه ساراماگو
عشق واقعی یعنی راز را بر دلدار فاش کردن ،مصیبت بعدها که ماجرای عاشقانه به سر رسید آغاز میشود و دلداده که راز خود را بر ملا کرده است بر آن افسوس میخورد ، زیرا دلدار به اعتماد او خیانت کرده است. بلم سنگی ژوزه ساراماگو
مردها هم گریه میکنند ، جای شرمندگی نیست ، چون به حالشان مفید است. بلم سنگی ژوزه ساراماگو
کسی چنین چیزی ننوشته ولی من میگویم که خداوند دست چپ ندارد چون همیشه همه برگزیدگان ، خود را دست راست او احساس میکنند و یا دست راست او میخوانند و هیچ کس از دست چپ او سخنی به میان نمیآورد. بنابراین با اینکه او غایب و از نظر ما پنهان است من به جرات میگویم که دست چپ ندارد. ماریا آنا خوسیفا ژوزه ساراماگو
خیلی جالب است که مردان و زنان در شکم مادر شکل میگیرند و در آنجا در دنیای خودشان نسبت به همه چیز بی تفاوت هستند ولی به این دنیا که میآیند مجبورند مبارزه کنند. شاه باشد یا سرباز ، مذهبی باشد یا قاتل ، زن راهبه در روسیو باشد یا زن انگلیسی در بارداباس ، یک چیز مسلم است اینکه باید جنگید ولی با این حال همه چیز همیشگی نیست و روزی سرانجام میتوان از همه چیز و همه کس گریخت. البته هرگز کسی نمیتواند از خودش بگریزد. ماریا آنا خوسیفا ژوزه ساراماگو
خوش گذراندن همیشه دوای درد کسانی است که به آن احتیاج ندارند. مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
بر خلاف نظر عامه ، مسائل مربوط به اراده هرگز ساده نیستند ، آن چیزی که ساده است ، تردید است. مرد تکثیر شده ژوزه ساراماگو
آنهایی را که خالق طرد و از خود دور کرد ، منظور همان سفید و سیاه و زرد است ، تولید مثل کردند ، تکثیر کردند و سرتاسر کره خاکی را پوشاندند ، در حالی که سرخپوستان ، کسانی که تا آن اندازه برایشان تلاش کرد ، دچار اضطراب شد و رنج کشید ، امروز مصداق واضح و بدیهی این گفته هستند که چگونه با گذشت زمان ، یک موفقیت میتواند تغییر پیدا کند و به یک شکست تبدیل شود. دخمه ژوزه ساراماگو
زندگی چنین است ، پر از کلماتی که یا ارزش گفته شدن ندارند و یا اگر ارزشمند هستند در لحظاتی خاص ارزش خود را از دست میدهند…
زیرا اگر هر یک از کلمات را بر زبان بیاوریم جای کلمه ای ارزشمندتر یا شایستهتر را میگیرند که البته همین کلمه تازه هم به خودی خود دارای ارزش نیست بلکه بر زبان راندن آن میتواند احتمالا اهمیت ویژه ای را در بر داشته باشد. دخمه ژوزه ساراماگو
او غیر از سپاسگزاری کاری نمیتوانست انجام دهد ، واژه ای که به اندازه همان صادقانه بودنش میتواند ریاکارانه باشد. هر چه بیشتر در مورد پیچیدگیهای زندگی بدانیم ، تناقصهای آن را بیشتر درک خواهیم کرد ، به ویژه تناقصهای هویتی و خویشاوندی را. دخمه ژوزه ساراماگو
بعد از مدتی علت مرگ فراموش میشود. فقط دو کلمه میماند، او مرد. کوری ژوزه ساراماگو
به عقیده من، رای سفید علامت بینایی است. بینایی ژوزه ساراماگو
هر کس بخواهد زیاد درباره دوستیها بیندیشد و عمل کند، زندگی توام با هراسی دارد. هراس از جدایی و عدم هماهنگی. در این حال، واکنش انسان، همچون مردمک چشم است که بر اساس میزان نوری که دریافت میکند، از مغز فرمان میبرد. تلاش دوستان برای این همآهنگی، برخلاف همآهنگی مردمک چشم با نورهایی با شدتهای مختلف، ولی همزمان، و واکنشی که نشان میدهد، نمیتواند بیشتر از ظرفیت شخصیتی هر یک از آنها طول بکشد. در نتیجه شاید بتوان این امر را به فال نیک گرفت که هیچ معاشرتی پیش از اینکه به نقطه انفصال برسد، در صورتی که دلخواه طرفین نباشد، زیاد طول نخواهد کشید. نقاشی ژوزه ساراماگو
به مرد کوری بگویید آزاد هستی، دری را که از دنیای خارج جدایش میکند باز کنید، بار دیگر به او میگوییم آزادی، برو، و او نمیرود، همانجا وسط جاده با سایر همراهانش ایستاده، میترسند، نمیدانند کجا بروند، واقعیت اینست که زندگی در یک هزارتوی منطقی، که توصیف تیمارستان است، قابل قیاس نیست با قدم بیرون گذاشتن از آن بدون مدد یک دست راهنما یا قلادهٔ یک سگ راهنما برای ورود به هزارتوی شهری آشوب زده که حافظه نیز در آن به هیچ دردی نمیخورد، چون حافظه قادر است یادآور تصاویر محلهها شود، نه راههای رسیدن به آنها. کوری ژوزه ساراماگو