جان وبستر از نمایشنامه نویسان عصر جیمز ادبیات انگلیسی و هم دوره ی ویلیام شکسپیر است. از زندگی جان وبستر اطلاعات زیادی در دست نیست، حتی تاریخ تولد و وفات وی نیز دقیقا مشخص نیست. احتمال میرود که او در سال 1580 در لندن به دنیا آمده باشد. دیگر اطلاعات باقی مانده از زندگی او درباره ی فعالیتهای تئاتری او هستند. او در نگارش تراژدی مهارت ویژه ای داشته و برای تصویر تیره ای که از انسان ارائه میدهد شهرت دارد.
وبستر کار در تئاتر را با نوشتن نمایشنامههای مشترک در سال 1600 آغاز کرد. بین سالهای 1602 تا 1605 او در نوشتن پنج نمایشنامه ی مشترک با نویسندان دیگر از جمله: مایکل درایتون ، توماس دکر ، توماس میدلتون و آنتونی ماندِی کار کرده است. سقوط سزار، بانو جین، پیش به سوی غرب و پیش به سوی شمال، از جمله این نمایشنامهها هستند. در سال 1612، جان وبستر نخستین کار مستقل خود، شیطان سپید، را نوشته و به اجرا رساند. این نمایشنامه درباره ی زندگی زنی است به نام ویتوریا آکورامبونی که در سن 28 سالگی به قتل میرسد. دوشس ملفی، اما، حول سال 1614، برای نخستین بار توسط هنرپیشههای دربار، در سالنی کوچک و برای تماشاچیانی فرهیختهتر اجرا شد و از همان زمان با استقبال مواجه شد.
شیطان سپید و دوشس ملفی مهمترین آثار وبستر هستند. هر دوی این نمایشنامهها در ایتالیا رخ میدهند، هر دو سوگنمایش هستند، هر دو خوفناکند و آثار ادبیات گوتیک اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده اروپا را تداعی میکنند. نمایشنامه هایی پیچیده و حساب شده با جزئیات و ظرافت بسیار که هنوز در عصر حاضر، به کرّات اجرا میگردند.
جان وبستر احتمالا پیش از نوامبر سال 1634 از دنیا میرود، زیرا پس از این تاریخ اطلاعاتی درباره ی او ثبت نشده است. دوشس ملفی جان وبستر
بریدههایی از رمان دوشس ملفی
نوشته جان وبستر
این گوشت چیست؟ اندک شیری بریده، خمیری ورآمده. اجسام ما از زندانهای کاغذینی که کودکان بسازند و مگسان را محبوس آن کنند ضعیفتر است، حقیرتر است، چرا که ما در زندانمان میزبان پستترین کرمهای زمینایم. تاکنون آیا چکاوکی را در بند قفس دیدهاید؟ روح ما در زندان تنمان چنین است: این دنیا چونان چمنزار کوچک اوست و این آسمان چونان گوی بلورین او، که تنها دانش محدودی از دوشس ملفی جان وبستر
ما چونان کوچه ای بن بستیم، یا گوری گنبدین که ویران است و پژواکی ندارد. این انسان هراسناک بزدل در چه سایه ای و در چه چاله ی تاریک عمیقی میزید. دوشس ملفی جان وبستر
آن چه آدمی را فرو میکشد هیچ نیست جز خاک او دوشس ملفی جان وبستر
لذت زندگی چیست؟ آن دیگر چیست؟ تنها ساعاتی خوش پس از فروکش کردن یک تب، ساعاتی که در آن خود را از برای رنجی بزرگتر مهیا میکنی دوشس ملفی جان وبستر
نحیفترین بازو چون شمشیر عدالت به دست گیرد، قویترین ضربهها را زند. دوشس ملفی جان وبستر
طبیبان چونان شاهانند، تاب هیچ تضادی ندارند. دوشس ملفی جان وبستر
بینوا عدالتی که در دستگاه آن، دزدی دزد دیگر را به دار بیاویزد. دوشس ملفی جان وبستر
گناهان دیگر تنها سخن میگویند، قتل اما نعره میکشد. آب زمین راتر میکند، خون اما به آسمان پر میکشد و بهشت را ژاله پوش میکند. دوشس ملفی جان وبستر
بوزولا مرگ نمیترساندتان؟
دوشس کیست که از مرگ بهراسد، چون بداند که در جهانی دیگر معاشرانی نیکو در انتظارش اند؟ دوشس ملفی جان وبستر
تب چون مفرط شود، طبیب را سنگدل کند. دوشس ملفی جان وبستر
دلم پر میکشد از برای آن که خونم بریزند که چون آدمیان را به اشتاب بکشند دل تنها با خون آرام گیرد. دوشس ملفی جان وبستر
زندگی چونان نمایشی کسالت آور است و من در این نمایش نقشی را خلاف میل خویش بازی میکنم. دوشس ملفی جان وبستر
بهبود از دل سیاهترین لحظه آغاز گیرد، حتی زنبور که نیش به دستتان کند، اسباب تفریحتان شود. دوشس ملفی جان وبستر
شکیبایی پیشه کن، به سختیهای روزگار میندیش که آدمی چونان درخت کاسیا، چون زخم بردارد میوه دهد. دوشس ملفی جان وبستر
چون از عرش به فرش هبوط کنی، همه چاپلوسان از گردت بگریزند؛ مردمان بر زمین سست که پایه هایش بلرزد خانه نسازند. دوشس ملفی جان وبستر
مردی که به چاه اندر افتاده است، مردمان دست یاری به سویش خواهند یازید، اما چه سود؟ دیر یا زود، وزن خودش او را به قعر چاه خواهد کشاند. دوشس ملفی جان وبستر
در چنین سکوت شکننده ای، عجوزگان آوازه خوانند. دوشس ملفی جان وبستر
سرچشمه ی همه ی رودهای جهان را اگر جستجو کنید، آن چه بیابید مشتی حباب است. دوشس ملفی جان وبستر
ابلیس نیز گاه بر منبر وعظ مینشیند. دوشس ملفی جان وبستر
در مُلکی که پادشاهش سرباز باشد، صلح و آرامش هرگز دیری نخواهد پایید. دوشس ملفی جان وبستر