وقتی بابا ساموئل شانههای جوئل را تکان داد تا او را از خواب بیدار کند، او داشت خواب وحشتناکی میدید. خواب میدید که آتش گرفته است و شعلههایی از سوراخ بینیاش قشقشکنان بیرون میزند، مثل اینکه تبدیل به اژدهایی آتشین شده باشد. موقع سوختن هیچ دردی احساس نکرده بود، اما تا حد مرگ ترسیده بود؛ فقط خواسته بود که بیدار شود.