رمان نوجوان

44 قصه از هانس کریستین آندرسن

توک در این خواب هم خواب دیگری دید، یعنی آنچه را که دوست داشت خواب دید. خواهر کوچکش، گوستاو، که چشمان آبی و موهای مجعدی داشت، ناگهان به صورت دختری جوان و زیبا در آمد. او بدون آن‌که بال و پری داشته باشد پرواز می‌کرد. آن‌ها بر روی جنگل‌های سبز و دریاچه آبی شهر زولند پرواز کردند.

قدیانی
9789644173226
۱۳۸۶
۵۱۲ صفحه
۹۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های هانس کریستین اندرسن
قصه‌های آفتاب و چند قصه دیگر
قصه‌های آفتاب و چند قصه دیگر آیدا کوچولو گفت: طفلک گل‌هایم همه مرده‌اند. دیروز عصر خیلی خوشگل بودند. ولی حالا برگ‌هایشان همه خشک شده و پلاسیده. چرا این کار را می‌کنند؟ این را از دانشجویی پرسید که روی کاناپه نشسته بود. آیدا کوچولو از این جوان خیلی خوشش می‌آمد، چون قصه‌های خیلی قشنگ تعریف می‌کرد و می‌توانست با کاغذ شکل‌های خیلی بامزه‌ای درست کند.
ملکه برف‌ها و چند قصه دیگر
ملکه برف‌ها و چند قصه دیگر ولی در کنج آن خانه، در سرمای صبح زود، دخترک همان‌جا نشسته بود، گونه‌هایش گل انداخته بود و لبخند می‌زد، مرده بود، تا سر حد مرگ یخ زده بود، در آخرین شب سال کهنه. سپیده سال نو بر بالین جسد دخترکی طلوع کرد که با کبریت‌هایش آنجا نشسته بود و تقریبا تمام کبریت‌های کیسه‌اش را روشن کرده بود...
قصه‌های دل‌نشین
قصه‌های دل‌نشین
دخترک کبریت‌فروش و 53 داستان دیگر
دخترک کبریت‌فروش و 53 داستان دیگر ولی در کنج آن خانه، در سرمای صبح زود، دخترک همان‌جا نشسته بود، گونه‌هایش گل انداخته بود و لبخند می‌زد، مرده بود، تا سر حد مرگ یخ زده بود، در آخرین شب سال کهنه. سپیده سال نو بر بالین جسد دخترکی طلوع کرد که با کبریت‌هایش آنجا نشسته بود و تقریبا تمام کبریت‌های کیسه‌اش را روشن کرده بود...
مشاهده تمام رمان های هانس کریستین اندرسن
مجموعه‌ها