رمان ایرانی

کشتی پهلوگرفته

آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست‌داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و صمیمی، این امین رازهای من و پیام‌های خداوند، پیام آورد که معبود، 40 شبانه روز تو را می‌خواند، 1 خلوت مدام 40 روزه از تو می‌طلبد...

9789643539863
۱۳۹۰
۱۶۰ صفحه
۱۱۵۱ مشاهده
۲ نقل قول
مهدی شجاعی
صفحه نویسنده مهدی شجاعی
۲۹ رمان سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال 1339 در تهران به دنیا آمد. در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشكده هنرهای دراماتیك وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیك به ادامه تحصیل پرداخت. هم‌زمان، به دانشكده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرك كارشناسی، آن‌را رها كرد و به‌طور جدی كار نوشتن را در قالب‌های مختلف ادبی ادامه داد.

حوالی سال‌های 58 و 59 یعنی حدود ...
دیگر رمان‌های مهدی شجاعی
آیینه‌زار
آیینه‌زار ای دریغا که همه مزرعه دل‌ها را علف هرزه‌کین پوشانده‌ست و همه مردم شهر بانگ برداشته‌اند که چرا سیمان نیست و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ‌چیز ارزان نیست
امروز بشریت
امروز بشریت صبح آمد و بی مقدمه گفت: «امروز بشریت خسته است» گفتم: «خب، بله ، ولی چطور؟» گفت: راستش دیشب را نخوابیده‌ام. گفتم: خب، این بشریت بی‌همه چیز می‌تواند از الان تا شب کپه مرگش را بگذارد تا دیگر خسته نباشد. د همین دیگر، نمی‌توانم، اگر می‌توانستم که مساله‌ای نبود. از اینکه بخواهد دوباره دستم بیندازد، هراس داشتم ولی احساس می‌کردم این بار استثنائا حرفی ...
طوفان دیگری در راه است
طوفان دیگری در راه است فکر می‌کنم دچار حالتی شبیه «دوست داشتن» شده باشم! نمی‌توانم اسمش را بگذارم عشق. برای این‌که به قول همیشه تو، عشق ساده نیست. ولی دوست داشتن چرا! کافی‌ست که تو دختری را تصادفا در یک مهمانی ببینی ـ مهمانی‌‌ای که ایرانی‌ها به مناسبت چهارشنبه سوری برگزار کرده‌‌اند ـ و قیافه‌اش به دلت بنشیند. و به‌خصوص چاله‌ای که موقع خندیدن، روی گونه‌اش ...
کرشمه خسروانی یا مخالف بیداد به طرز همایون
کرشمه خسروانی یا مخالف بیداد به طرز همایون معاویه: عین همین عبارت را به او گفتم. گفتم: عبدالله،‌ یقینا هر شرطی را به جان و دل می‌پذیرد. اما شرط گذاشتن در کنار کلام پدر، آن هم پدری با این حد از ملاطفت و ریش‌سپید،‌ رسم ادب نیست. خجالت کشید... و بغض کرد. دختر. وقتی اهل حیا باشد،‌ با کوچکترین تلنگری، خجالت می‌کشد... و بغض می‌کند. کاش فقط بغض ...
دموکراسی یا دموقراضه
دموکراسی یا دموقراضه در زمان‌های بسیار بسیار قدیم، که سال‌هاست به کلی از حافظه تقویم‌ها پاک شده، در سرزمینی بسیار بسیار دور به اسم غربستان که امروزه بعید است بر روی کره زمین، نام و نشانی از آن باقی مانده باشد. پادشاهی کاملا معمولی به نام ممول بر مردمی معمولی‌تر حکومت می‌کرد.
مشاهده تمام رمان های مهدی شجاعی
مجموعه‌ها