آخرین فعالیت‌ها


  • من پیش از تو
    ستاره داد
  • ملت عشق
    ستاره داد
  • پس از تو
    ستاره داد
  • سپید دندان
    ستاره داد
  • من پیش از تو
    از من پیش از تو :

    - کلارک تو دیگه کی هستی! واقعا که از خودراضی هستی. -کی؟ من؟ -خودت را از هر چیزی محروم می‌کنی فقط با این فکر که اهلش نیستی. -نحیر، این طورها نیست. -از کجا می‌دانی نیست؟هیچ کاری نکردی. هیچ کجا نرفتی. واقعا خبر از خودت داری که کی هستی؟ (...)

  • من پیش از تو
    از من پیش از تو :

    طوری با من رفتار می‌کرد که احساس می‌کردم احمق تمام عیار هستم، در نتیجه در حضورش تبدیل می‌شدم به آدم احمق تمام عیار (...)

  • هرگز رهایم مکن
    از هرگز رهایم مکن :

    در تمام آن مدت او در جایی دور، گوشه ای از درون خودش بود. اما یک بار به تنش پیچ و تابی غیر طبیعی داد و نزدیک بود پرستارها را صدا کنم تا مسکن‌های بیشتری به او تزریق کنند،فقط برای چند ثانیه و نه بیش تر، مستقیما به من خیره شد و دقیقا مرا شناخت. یکی از همان جزایر کوچک روشنایی و هشیاری که…‌ها گاهی در میانه ی نبردهای هولناکشان ... (...)

  • هرگز رهایم مکن
    از هرگز رهایم مکن :

    تومی گفت: «درسته. یه نفر بهم گفت سوار کردن یه همچین چیزی چندین و چند هفته وقت می‌خواد. حتی شاید چند ماه. گاهی تمام شب روشون کار می‌کنن. چندین و چند شب، تا کامل بشن.» گفتم: «خیلی راحته که موقع رد شدن از کنارشون ازشون انتقاد کنی.» تومی گفت: «راحت‌ترین کار دنیا.» (...)

  • هرگز رهایم مکن
    از هرگز رهایم مکن :

    من و تومی به نرده تکیه دادیم و آن قدر به آن منظره چشم دوختیم که آن‌ها از نظر محو شدند. عاقبت تومی گفت: «فقط حرفه.» و بعد از مکثی کوتاه ادامه داد: «هر وقت کسی دلش واسه خودش می‌سوزه، همین رو می‌گه. فقط حرفه. سرپرستا هچ وقت همچین چیزی به ما نگفتن.» (...)

  • ناطور دشت
    ستاره داد
  • من او
    ستاره داد
  • هرگز رهایم مکن
    از هرگز رهایم مکن :

    در نگاه تومی باری دیدم که نفسم را حبس کرد. همان نگاهی بود که مدت‌ها در چشمانش ندیده بودم، همان نگاهی که وقتی داخل کلاسس‌ها حبسش می‌کردند و او هم شروع می‌کرد به لگد انداختن به میز و صندلی ها، در چشمانش دیده بودم. بعد آن نگاه عوض شد، رو به آسمان بیرون کرد و آهی عمیق کشید. (...)

  • هرگز رهایم مکن
    از هرگز رهایم مکن :

    این که افرادی در آن سوی دیوار هستند، مثل مادام، که نه از شما متنفرند و نه بد شما را می‌خواهند، اما حتی با تصور وجودتان با این تصور که شما چطور به این جهان آمده اید و چرا، بر خود می‌لرزند، کسانی که از تصور مالیده شدن دستتان به دستشان وحشت می‌کنند. اولین باری که از چشمان آن شخص به خودتان می‌نگرید، لحظه سرد و یخی است. مثل گذشتن ... (...)

  • من او
    از من او :

    سر خم نکردم. من برای خیلی از چیزهایی که می‌دانم سر خم نمی‌کنم چه رسد به چیزهایی که نمی‌دانم، سر خم نکردم کمرم را راست گرفتم اما زانوهایم را خم کردم (...)

  • من او
    از من او :

    وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و پرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی به خاطر حکمت داده ای، نه به خاطر لوطی کری (...)

  • من او
    از من او :

    خدا هم مثل رفیق آدمه. یک رفیق به آدم یک چیزی بگوید، لوطی گری می‌گوید بایستی انجام داد. (...)

  • ناتور دشت
    ستاره داد
  • سمفونی مردگان
    از سمفونی مردگان :

    پدر گفت: به قول ایاز با دو دسته نمی‌شود بحث کرد بی سواد و با سواد (...)

  • ناتور دشت
    از ناتور دشت :

    وانمود می‌کنم کر و لالم. اون طوری مجبور نمی‌شدم با کسی حرفای احمقانه‌ی بی خودی بزنم. اگه کسی می‌خواست باهام حرف بزنه باید حرفشو رو یه تیکه کاغذ می‌نوشت می‌داد دستم. بعد یه مدتم از این کار خسته می‌شدن و من باقی عمرم از شر حرف زدن خلاص مبودم (...)

  • سقای آب و ادب
    از سقای آب و ادب :

    ماه، روشنی‌اش را، گرمی اش را، هستی اش را و هویتش را از خورشید می‌گیرد. و ماه بدون خورشید به سکه ای سیاه می‌ماند که فاقد هویت و ارزش و خاصیت است. و آن‌ها که مرا به لقب قمر مفتخر ساخته اند، نسبت میان ماه و خورشید را چه خوب فهمیده‌اند. (...)

  • کشتی پهلوگرفته
    از کشتی پهلوگرفته :

    همین خرمایی که مُشتی اش انسانی را سیر نمی‌کند آن زمان یک دانه اش در دهان چهل انسان می‌گذشت تا چهل مرد را در مرز میان زندگش و مرگ ایستاده نگاه دارد. (...)

  • 100 سال تنهایی
    برای 100 سال تنهایی نوشت :

    من این کتاب رو به خاطر اسم معروفش شروع به خوندن کردم و تا آخرش خوندم به جز آخرش دیگه زیبایی که برای اثری که لایق جایزه نوبل باشه رو من ندیدم توصیه می‌کنم انتخاب دیگه ای برای مطالعه کنین