مجموعه داستان خارجی

گنجشک‌ها در بالکن

... من از کوچه‌ای که در محاصره نبود پا به فرار گذاشتم. او دنبالم می‌دوید و تهدید می‌کرد: به خدا شلیک کنم. از شانس من کوچه خلوت بود. علی را دیدم که از طرف مقابل می‌آید. فریاد زد: این مادرسگ وطن‌فروش را بگیر. نگذار فرار کند. علی راهم را سد کرد و دستش را جلو آورد بغلم کند. با مشت که به سینه‌اش کوبیدم، نقش زمین شد. فهمیدم الکی خودش را زمین انداخته دارد به خودش می‌پیچد. محمد او را از زمین بلند کرد و چند تا فحش به من داد.

افراز
9789641166061
۱۳۸۹
۱۲۰ صفحه
۳۸۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مجید دانش آراسته
قضیه فیثاغورث با 1 صفر دو گوش
قضیه فیثاغورث با 1 صفر دو گوش پسرت برایم تلفن کرد، شش صبح از دنیا رفته‌ای. چشم‌های تو باز بود. چشم‌های تو را من بستم چون تو هم مثل من نگاهت به جهان مثل یک قطعه ادبی بود.
این خانه و آن درخت
این خانه و آن درخت کتاب حاضر، مجموعه داستان‌های کوتاه با موضوع اجتماعی و با عنوان‌های: «در پناه گاو»، «میوه دل»، «مراحل»، «افق دید»، «رو به ایران»، «چلیپا»، «برای آگاهی»، «این خانه و آن درخت»، «تماشاخانه»، «برنامه‌ریزی» و «خاتمه» است. در خلاصه داستان «این خانه و آن درخت» آمده است: مرد میانسالی با دیدن درختی در یکی از حیاط‌های همسایه به آن خیره شده و ...
از خاک برآمدگان
از خاک برآمدگان کتاب حاضر، دربردارنده مجموعه داستان‌های کوتاه فارسی، با موضوعات مختلف اجتماعی است. عنوان داستان‌ها عبارتند از: «با خودم بودم»، «پرده»، «رقص نور»، «مثل آن‌ها»، «گربه»، «شکاف»، «عینک»، «دام»، «کت»، «شازده کوچولو»، «قافیه‌بندی» و... . در خلاصه داستان «شازده کوچولو» آمده است: «سارا» و «رحمت» زن و شوهری هستند که در پی مشاجره‌ای با هم قهر کرده‌اند. سارا در آرایشگاه کار ...
شاهکار همگانی
شاهکار همگانی کتاب حاضر، مشتمل بر مجموعه داستان‌های کوتاه فارسی، با موضوعات مختلف اجتماعی است. عنوان داستان‌ها عبارتند از: «بین راه»؛ «در این صدا»؛ «شهر فرنگ»؛ «شرح حال»؛ «کلید مخفی»؛ «شاهکار همگانی»؛ «در تدارک خواب»؛ «پرسه»؛ «چاهک» و... . داستان «شاهکار همگانی» ماجرای مردی است که دوست دارد زندگی خود را همچون زندگی داستایوسکی به صورت شاهکاری درآورد. داستایوسکی با زنی فرشته‌خو ...
حضور دلپذیر
حضور دلپذیر از هم می‌‌پرسیدند: چرا تو را آوردند. همه گفته بودند. نوبت به من رسیده بود که تعریف کنم. در یک چیز مشترک بودیم که بی‌گناهیم و بی‌خود ما را این‌جا آورده‌اند. وقتی او را دیدم جا خوردم. شده بود یک مشت پوست و استخوان. اهل هیچ فرقه‌ای نبود. به سلامت خودش خیلی اهمیت می‌داد. آب را فوت می‌زد و ...
مشاهده تمام رمان های مجید دانش آراسته
مجموعه‌ها