مجموعه داستان خارجی

مرغ عشق‌های همسایه روبه‌رویی (مجموعه داستان کوتاه)

... تا صبح، چند بار بیدار شدم و دوباره خوابم برد. باریکه‌ای از نور شفق به داخل اتاق تابیده بود که از بستر بیرون آمدم.دیگر صدا قطع شده بود. خیالم راحت شد فکر کردم حالا دیگر خوابیده است. به خودم گفتم باید همین طور باشد. همه ما هر قدر همرنج و درد می‌بینیم کمی بعد حس و لمس می‌شویم و کاسه صبرمان گودتر می‌شود. اما دم‌دمای غروب وقتی دیدم چراغ اتاقش روشن نشد و وقتی دیدم جز باریکه‌ای سیاه و تاریک، از لای درز میان در و درگاهی خانه‌اش چیزی معلوم نیست، باز نگران شدم. مخصوصا که صدای آزادهنده آن دستگاه را باز می‌شنیدم و بعد از آن شب نیز، هر شب می‌شنوم، که تا صبح خواب را به چشم من حرام می‌کند...

افراز
9789642430734
۱۳۸۸
۱۱۲ صفحه
۶۷۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فرشته نوبخت
کمی مایل به سرخ
کمی مایل به سرخ کمی‌ مایل به سرخ رمانی است با محوریت یک زن جوان که باید با واقعیت‌هایی مواجه شود که مدت‌ها پنهان یا مستتر بوده است. قصه از یک حادثه مهم شروع می‌ِشود. زنی روزنامه‌نگار تصادف شدیدی می‌کند و چیزی نزدیک سه ماه به کما فرو می‌رود. بعد بیدار شدن و گذر از مرز باریک مرگ و زندگی به تدریج در می‌یابیم ...
از همان راهی که آمدی برگرد
از همان راهی که آمدی برگرد خفه شدم و توی چشم‌های سرخش نگاه کردم، از خدا خواسته بودم که کسی باشد خیالم را راحت کند. اصلا از ترس کارهایی را که نمی‌دانم چیست، آنطور چارچنگولی مانده بودم تو خودم. فرید همین‌طور که راه می‌افتاد پرسید خانه‌مان کجاست. آدرس را دادم و تازه متوجه اتاقک ماشین شدم. صندلی‌های کرم رنگ راحت، بوی خوبی که معلوم بود ...
زمستان فصل مردن نیست
زمستان فصل مردن نیست من دیوارهای خانه کوچک را می‌بینم و ایوان وسیع نیم‌طبقه بالا را که روی طنابش پر از لباس است. باد از سمت جنوب می‌وزد و لباس‌ها زیر آفتاب آرام و ملایم تکان می‌خورند. دوربین را جلو چشمم می‌گذارم و لنز را تنظیم می‌کنم. تهمینه مسیر نگاهم را دنبال می‌کند و دیگر حرفی نمی‌زند. همان‌جا است که می‌گوید چه کار کرده...
سیب ترش
سیب ترش دیشب قبل از خواب که تمام شب خواب به چشمم نیامد، در بالکن را باز کردم و چند دقیقه تو تاریکی و سرما ایستادم. رگه‌های سفید برفی را که روی دیوارهای خانه روبرویی و حاشیه کوچه نشسته بود تماشا کردم و یادم افتاد که می‌گفتی از باریدن برف، بیشتر از هر چیز صدایش را دوست داری و من به تو ...
کلاغ
کلاغ بیرون برف می‌بارد. سال‌هاست که هیچ زمستانی این‌طور نباریده. مهری، چمدان مادر را روی میز غذاخوری گذاشته و دور و برش پر است از خرت و پرت. مادر لباس عروسی‌اش را توی این چمدان نگه می‌داشت. حالا لباس افتاده روی یکی از مبل‌ها. شکل زنی که از کمر چرخیده و سر و دستش را گذاشته است روی دسته مبل. به ...
مشاهده تمام رمان های فرشته نوبخت
مجموعه‌ها