مجموعه داستان خارجی

عشق بدون قید و شرط

این کتاب مجموعه‌ای از بیست و هشت داستان کوتاه است که از نویسندگان ناشناس انتخاب و گردآوری شده است. داستان‌های این مجموعه با موضوع محوری عشق و ایمان جمع‌آوری شده و در نهایت سادگی حوادث می‌کوشند تا نگاهی تازه به معنویت و نشانه‌های والای آن داشته باشند.

بهنام زاده
پژوهه
9789647772228
۱۳۸۸
۷۲ صفحه
۱۶۷۵ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
داستان‌های برگزیده 2 (4 جلدی) مجموعه داستان
داستان‌های برگزیده 2 (4 جلدی) مجموعه داستان یک مرتبه به یاد دارم که زیر آب صدای یک خش‌خش به گوش ما رسید. ما حیرت می‌کردیم آن صدا ناشی از چیست تا این که از زیر آب بیرون آمدیم و دیدیم که رشته‌های یک مین به برج زیردریائی ما چسبیده است. آن موقع دوره‌ای بود که متفقین در دریا به جای ماسوره چاشنی عادی، یک رشته مفتول به ...
تلخ عین عسل (داستان‌های کوتاه طنز جهان)
تلخ عین عسل (داستان‌های کوتاه طنز جهان) راستش را بخواهید من آدم پر دل و جراتی نیستم. یعنی لزومی ندارد آدم شجاعی باشم. سرباز و خلبان آموزشی و راننده تانک یا غواص و این حرف‌ها نیستم. یک آدم معمولی. یک طراح و برنامه‌ریز. بیشتر از بیست سال سابقه در ادارات مختلف را یدک می‌کشم. در صنایع آرایشی و بهداشتی و مواد خام صنعتی کار کرده بودم. حالا ...
10 سپتامبر
10 سپتامبر دیروز تلفن‌ات مرد. تنها آدم‌ها نیستند که می‌میرند... شماره‌های تلفن هم می‌میرند. هر کسی اعداد مهم در زندگی ‌اش را فراموش می‌کند: شماره پاسپورت، شماره پلاک آخرین ماشینی که خریده، شماره پلاک ماشین دوستش، مسافت زمین تا ماه و آمار مردم شهری که آنجا زندگی می‌کند. من نیز همان اعداد را فراموش کرده‌ام و به غیر از آن پنج رقم. ...
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
نمایش‌نامه‌های تک‌پرده‌ای
نمایش‌نامه‌های تک‌پرده‌ای پردینز: یادت می‌آید که من چطور او را به یک الهه یونانی تشبیه می‌کردم با پیراهن سفید، شیپور طلایی، با صندل و تاج گل. هیچ‌کس جز تو نمی‌دانست که من «شهرت» را به این شکل در نظر مجسم می‌کردم و به او اعتقاد داشتم و او را موجودی واقعی می‌پنداشتم. ایمان داشتم که یک روز خواهد آمد ولی همه مرا ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها