ناتان مردی شصت ساله، بعد از طلاق، بازنشستگی، پیروزی بر سرطان و دل باختن به پیشخدمتی در یک رستوران، خاطرات زندگیاش را مینویسد. کتاب او در صبح یک روز بهاری ابعاد تازهای مییابد: او تام خواهرزاده گمشدهاش را مییابد و هر دو با احساسات، ضعفها و خیالبافیهایشان در هتل اگزیستانس، هستی خویش را میکاوند.