مسلم شروع به سخن کرد. گفت: «سپاس و ستایش تنها خدایی را سزد که بندگانش را به نیکیها و راستیها فرمان میدهد و از بدیها و کژیها باز میدارد! آنچه اکنون از من میشنوید، سخن مولایم حسین است که از رنج شما در رنج است و از شادی شما شاد. به خدا سوگند! اگر همه بندگان خدا یکدیگر را به نیکی سفارش کنند و از بدی باز دارند، هیچ ضعیف و درماندهای باقی نمیماند. اما اکنون روزگاری است که پاکان را به ناروا میکشند و حق زندگی را از ضعیفان میگیرند. گویا حاکمان، این امت را از خود نمیدانند و خود را از مسلمانان جدا میپندارند، اما خداوند هرگز ستمهای آنان را فراموش نمیکند که به هر بهانهای بندگان خدا را میآزارند، در سنت رسولش بدعت میگذارند و طفلی را بر مسلمانان امیر میکنند که دین رسول خدا را بازیچهی دنیای خویش کرده و امت اسلامی را بیچاره و ناتوان خواهد کرد.»