هراسخورده و سرآسیمه بود، با چشمهایی جنونزده و نگاهی خیره (گرچه توصیف شکل و شمایل او آنقدر بیفایده است که حتی به فکر کردنش نمیارزد، اما... به هرحال، او هم مثل همه دوتا گوش و دوتا چشم، یک دهان و یک بینی گنده - بینی زمخت و پخی که موهای داخل آن با موهای پشت لبش پیوندخورده - با بقیه اعضاء و جوارح پنهان و پیدای یک آدم را داشت.)او هم مثل دیگران سعی میکرد بدون غارت و غنیمت و دست خالی به مرخصی نرود.