زندگی پدری عیاش اما دوستداشتنی در این کتاب روایت میشود. داستان آغازی واقعگرا دارد اما به تدریج با اساطیر و کابوسهای سرزمین جنوب در هم میآمیزد و حال و هوایی وهمآلود و جادویی پیدا میکند...
به چشمهای هم خیره شده بودیم
چشمهایش را میبندد. نور لرزان چراغ قوه سایهی مژههایش را تا بالای ابروها گسترش میدهد، و همچون بیشهای هاشور زده، روی پیشانیاش پخش میشود. پلکهای بستهاش، با آرامش خاصی دیده میشود. به خودم میگویم صورتش حالتی دارد که میتوانم حدس بزنم پشت تاریکی آن پلکهای بسته چه چیزهایی را میبیند، چون گاهی سایه افکار درونیاش به پوست صورتش فشار میآورد ...
صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا دوچرخه و سینما
صفورا زانو در بغل گرفته و گریه میکند. کم کم بیماری صرع در او شروع میشود. و روی زمین دراز میکشد و دست و پا میزند. صفدر ترسیده و میدود و کاردی را از توی چمدان بیرون میکشد و دور صفورا دایرهای رسم میکند. صفدر نظارهگر اوست تا زمانی که صفورا آرام میگیرد و مینشیند.
صفورا انگار صدایی میشنود. ذوق زده ...
همین حالا داشتم چیزی میگفتم
همین حالا یک چیزی میپرد توی مخم: مسلما با یک جور وسیله نقلیه و یک چمدان، به در بزرگی رسیده بودیم که دیوارهای بلندش مرا به فکر وا میداشت. یعنی چه؟! به دامادم میگویم پس چرا ماهرخ نیامده. او با وقاحت جوابم میدهد: مردهها به تعطیلات نمیروند و احتیاجی به این جور جاها ندارند. منظورش را نمیفهمم. او همیشه با ...
باغ استخوانهای نمور
«... من یه دوندون لق دارم. گاهی که دلم میخواد درد بکشم باهاش بازی میکنم و فشارش میدم؛ نمیدونی چه لذتی داره! دلم میخواد با زدنم همین درد رو برگردونی تو چونهم. د بزن لاکردار، خجالت نکش! میدونم که تو هم به لذت میرسی، مردای این جوری زیادن، مردایی که وقتی زناشونو زیر دست و پا میگیرن انگار دارن تانگوی ...
غریبه در بخار نمک
غریبه در بخار نمک برنده لوح تقدیر از نخستین دوره (جایزه ادبی یلدا) (1380) و بهترین مجموعه داستان در سومین دوره (جشن فرهنگ فارس) شد.
امانوئول با سیانور خودکشی میکند، وکیل حسن رئیس بالای سر او میرود. امانوئول در خاطرات دستنویس خود شخصیت واقعی حسن را افشا کرده است و وکیل حسن نمیتواند از مرده انتقام بگیرد، با حقیقت تلخ و ...