مجموعه داستان خارجی

توم بی‌آنکه به من نگاه کند دستم را گرفت. ‹‹پابلو من از خودم می‌پرسم... از خودم می‌پرسم آیا راست است که آدم نیست و نابود می‌شود؟›› من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:‹‹کثافت‌مآب. میان پایت را نگاه کن.›› به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش بود و قطره‌ها از شلوارش می‌چکید. به حال وحشت‌زده گفت: این چیست؟ گفتم تو شلوارت شاشیدی. از جا در رفت و گفت:‹‹راست نیست. من نمی‌شاشم. من چیزی حس نمی‌کنم.››

صادق هدایت
9789641134398
۱۳۸۵
۱۲۸ صفحه
۱۷۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
فرانتس کافکا
صفحه نویسنده فرانتس کافکا
۴۲ رمان آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند. مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند. به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند ـ فضاهایی که در داستان‌های کافکا زیاد پیش می‌آیند ـ کافکایی می‌گویند. کافکا در یک خانوادهٔ آلمانی‌زبان ...
دیگر رمان‌های فرانتس کافکا
نقب و تفسیر آن
نقب و تفسیر آن ((نقب)) یکی از واپسین داستان‌های ناتمام کافکاست. کمتر از یک سال بعد از نوشتن این داستان، کافکا رخت از جهان بر می‌بندد. زمان نوشتن داستان زمستان 1923 است. در این سال کافکا سرانجام پس از سال‌ها وابستگی به خانواده هم‌چنین شغل اداری که دردهای عمیقی را از بابت آن‌ها متحمل شده‌ است، در گوشه آرامی در حومه برلین در کنار دورا ...
پندهای سورائو
پندهای سورائو در این کتاب، یادداشت‌های فلسفی کافکا، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان قرن بیستم، برای نخستین بار در یک مجلد، همراه با مقدمه و موخره روبرتو کالاسو، نویسنده صاحب نام منتشر شده است. فرانتس کافکا از سپتامبر سال 1917 تا آوریل سال 1918، به علت ابتلا به سل، 8 ماه در خانه خواهرش در سورائو زندگی کرد. بیماری برکاتی برایش به همراه ...
تمثیلات
تمثیلات پوزیدون پشت میز کارش نشسته بود و حساب کتاب می‌کرد. اداره کل آب‌های جهان کاری بود که تمامی نداشت. می‌توانست از نیروی کمکی استفاده کند اما چون سمتش را خیلی جدی می‌گرفت، دوباره می‌نشست و همه چیز را از اول تا آخر حساب می‌کرد.
مسخ
مسخ یک روز صبح، همین که گره گوار سامسا از خواب آشفته‌ای پرید، در رختخواب خود به حشره‌ای تمام عیار عجیبی تبدل شده بود. به پشت خوابیده و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را که بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوه‌ای مانند دارد که رویش را رگه‌هایی به شکل کمان تقسیم‌بندی کرده است...
مشاهده تمام رمان های فرانتس کافکا
مجموعه‌ها