رمان ایرانی

انگار این من نیستم

در پس تو می‌افتم و بی‌صدا دنبالت می‌کنم تا هر آنچه را برایم معمایی شده، دریابم. حتی دیدار تو را با ولع و حرص دنبال می‌کنم شاید گره کور ذهنم را باز کنم. پس، گریه کن! و آنچه را در دل داری بیرون بریز اگرچه دل آدمی به این راحتی‌ها باز نمی‌شود... و اشک‌ها تنها نشانه‌ای از خالی شدن‌اند.

شادان
9789642919635
۱۳۹۰
۴۸۰ صفحه
۲۶۲۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بیتا فرخی
همسایه ماه
همسایه ماه نگاهش به آسمان صاف و پر از ستاره بود و با سرعت می‌تاخت، زیر نور ماه کامل، کنار ساحل پیش می‌رفت و از صدای امواج و کوبیده‌شدن سم‌های اسیش بر زمین لذت می‌برد. آن آرامش را با هیچ‌چیز عوض نمی‌کرد... آرامشی که با همه‌ی وجود نیازمندش بود...
پاییزه
پاییزه اطرافم را مه غلیظ پر کرده بود و هیچ صدایی به گوش نمی‌رسید. بی هدف چند قدم به جلو برداشتم. از صدای خش خش برگ‌های زیر پایم متوجه شدم در باغی هستم. صدای کلاغ‌ها کم کم گوشم را پر می‌کرد. گویی قرار بود اتفاق شومی بیفتد.
هوای دلبستگی
هوای دلبستگی آیلی سر به زیر انداخته و خط‌های روی شلوار جینش همه آن چیزی بود که می‌دید. حس عجیبی داشت. انگار یک‌بار چند تنی از روی شانه‌هایش برداشته شده و حالا انتظار می‌کشید بشنود آن چیزی که این مدت خواب و خوراک را حرامش کرده بود؛ اما نمی‌خواست او با سوال‌هایش گیج شود. باید مهلت می‌داد خودش را جمع و جور ...
تکه‌ای از آسمان
تکه‌ای از آسمان کنار یکدیگر نشسته‌ایم و نگاه‌هایمان گره می‌خورند در میان چهره‌های غم‌زده. هر کدام از ما را سرنوشتی بوده است. اندکی از ما یاد گرفته‌ایم و برخی هنوز در ابتدای دانستن مانده‌ایم! آنان که آموخته‌اند از زندگی و روزگار می‌دانند که چگونه با امروز خویش و هر لحظه‌ای که در آن نفس می‌کشند می‌باید کنار آمد و زندگی کرد، و آنان که ...
در 1 نگاه
در 1 نگاه خسته بودم و مایوس. مایوس‌تر از آنی که حتی به خودم اندک امیدی بدهم. فکر می‌کردم که رامتین مرده و کتاب عشق من و او برای همیشه بسته شده. احساس بدبختی می‌کردم و با گریه از درگاه خدا می‌خواستم که به زندگی من هم پایان دهد تا در دنیایی دیگر با محبوبم دیدار کنم...
مشاهده تمام رمان های بیتا فرخی
مجموعه‌ها