((من عاشق اینم که ملت برام مجانی کار کنن! من عاشقشم! )) ((ولی... این درست نیست... اینا چند ماه کار کردن! بالاخره باید یه چیزی بهشون بدی! )) ((خیلی خب، من بهشون 15 هزارتا... )) ((نه،15 هزارتا برای جفتشون... )) ((ولی این غیر ممکنه... )) ((هیچی غیر ممکن نیست... )) به من نگاه کرد: ((این یارو کیه؟ )) ((نویسنده فیلمنامهست. )) ((این که یه پیرمرده. پاش لب گوره. ده هزار دلار از دستمزدش کم میکنم... )) ((نه، حساب و کتاب ایشون با منه... )) ((پس من دهتا از تو کم میکنم و تو هم دهتا از این کم کن. ))