در تماشاخانه شیطان (مجموعه 8 داستان طنز)
شیطان گفت: خود را بازنشسته کردهام، پیش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشتهای یا سنگ بندگی خدا را به سینه میزنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای پیشین نیستم. دیدم آنچه را من شب هنگام به دهها وسوسه پنهانی انجام میدادم، آدمیان روزانه به صدها دسیسه آشکار مرتکب میشوند. حال، اینان را به شیطان چه نیاز؟
طنزآوران جهان نمایش (دفتر 4) نمایشنامه
مجموعه طنزآوران جهان نمایش، حاصل کوششها و پژوهش های علمی و عملی - پنج دهه اخیر - یکی از پژوهندگان و دستاندرکاران راستین هنر نمایش در عرصه کمدی در این مرز و بوم است.
سعی بر این است که بعضی از دفترها به یک یا دو تن از طنزآوران صحنه نمایش اختصاص یابند که نامآورترند و برخی از دفترها از ...
سگ 1 میلیون شپشی (مجموعه داستان کوتاه)
با تعجب میپرسد، مگر چند تا درخت سیب دارید ؟ میخواهم بگویم هشتتا، اما حرفم را میخورم. وقتی که او حتی یک پدر ندارد، من چطور میتوانم بگویم که هشتتا درخت سیب داریم! میگویم، ما فقط یک درخت سیب داریم،...
مارپیچ
زبان
فارسی
...
سگی که میخواست خورشید باشد (به همراه 13 قصه دیگر از مردم آسیا)
روزی بود و روزگاری. مرد جوانی بود که با مادر پیرش توی دهی زندگی میکرد. با این که این مادر و فرزند از طایفه برهمنها بودند، از مال دنیا چندان بهرهای نداشتند. دار و ندارشان فقط یک کلبه کوچک بود و یک وجب زمین که تویش سبزی میکاشتند. بزرگترین آرزوی مادر این بود که پسرش زن بگیرد. سن و سالش ...