مجموعه داستان خارجی

چند روایت معتبر

وقتی رفتی اندوه ماند و اندوه. از پاره ابرهای هجر باران شوق می‌بارید و این تکه گوشت افتاده در قفس قفسه سینه‌ام را آتش می‌زد. و من ذوب می‌شدم و پروانه‌ها نه، فرشته‌ها حیرت می‌کردند و این وقتی بود که هنوز دست‌هات انگشتان‌ام را نبوییده بودند.

چشمه
9789643621377
۱۳۹۰
۸۸ صفحه
۱۶۳۹ مشاهده
۱ نقل قول
مصطفی مستور
صفحه نویسنده مصطفی مستور
۱۸ رمان مصطفی مستور در ۱۳۴۳ در اهواز به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۶۷ در رشته‌ی مهندسی عمران از دانشگاه صنعتي اصفهان فارغ‌التحصیل شد و دوره كارشناسی ارشد را در رشته‌‌‌‌‌‌‌‌ی زبان و ادبيات فارسی در دانشگاه شهيد چمران اهواز گذراند.وی هم اکنون ساکن اهواز می‌باشد.‏‎‏ مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان ...
دیگر رمان‌های مصطفی مستور
تهران در بعدازظهر
تهران در بعدازظهر با صدای: سوگل خلیق. درست مثل این بود که بر لبه چاه عمیقی بایستی و بعد لحظه‌ای زل بزنی به اعماق ناپیدای چاه و ناگهان بی‌هوا سر بخوری و سقوط کنی توی آن. این دقیقا همان چیزی بود که بعد‌ازظهر چهارشنبه هفدهم دی‌ ماه هزار و سیصد هشتاد و پنج برای من اتفاق افتاد و من با سر سقوط کردم ...
رساله درباره نادر فارابی
رساله درباره نادر فارابی کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و می‌شد رفت پشت آن ایستاد. کاش دنیا در خروجی داشت که می‌شد از آن بیرون زد و رفت توی حیاط پشتی آن و دراز کشید و خوابید یا در بی‌خیالی محض دست‌ها را توی جیب گذاشت و سوت زد یا در تنهایی مطلق نشست و سیگار کشید و قهوه خورد. کاش ...
دويدن در ميدان تاريك مين (نمايش‌نامه در 4 پرده)
دويدن در ميدان تاريك مين (نمايش‌نامه در 4 پرده) غروب بود. من زل زده بودم به پشت دست‌هاش، هر دو وحشت کرده بودیم. بس که نزدیک شده بودیم به هم، بس که معصومیت ریخته بود آن‌جا، پشت دست‌ها. بعد، من با انگشت اشاره، خطی فرضی و مورب، درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راست‌اش کشیدم و به او گفتم که عمیقا دوستش دارم.
بهترین شکل ممکن
بهترین شکل ممکن دقیقه‌ای به وضعیتی که در آن گرفتار شده بود، فکر کرد. به‌ نظرش رسید میلیون‌ها قاتل حرفه‌ای بر تک‌تک سلول‌های خونی‌اش سوار شده‌اند و در سرتاسر قلمرو بدنش تاخت‌ و تاز می‌کنند. فکر کرد وسط تماشای فیلم مهیجی در سینما با احترام به او می‌گویند از سینما بزند بیرون. احساس ‌کرد درست وقتی که فکر می‌کرده زندگی برای او به ...
مشاهده تمام رمان های مصطفی مستور
مجموعه‌ها