رمان ایرانی

پاییزه

اطرافم را مه غلیظ پر کرده بود و هیچ صدایی به گوش نمی‌رسید. بی هدف چند قدم به جلو برداشتم. از صدای خش خش برگ‌های زیر پایم متوجه شدم در باغی هستم. صدای کلاغ‌ها کم کم گوشم را پر می‌کرد. گویی قرار بود اتفاق شومی بیفتد.

علی
9789641930266
۱۳۸۸
۴۳۲ صفحه
۱۳۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بیتا فرخی
همسایه ماه
همسایه ماه نگاهش به آسمان صاف و پر از ستاره بود و با سرعت می‌تاخت، زیر نور ماه کامل، کنار ساحل پیش می‌رفت و از صدای امواج و کوبیده‌شدن سم‌های اسیش بر زمین لذت می‌برد. آن آرامش را با هیچ‌چیز عوض نمی‌کرد... آرامشی که با همه‌ی وجود نیازمندش بود...
سروین
سروین نگاهی به پشت سر می‌کنم. نه، منظورم آن روزهایی است که سال‌ها از گذرشان گذشته. و تمامی آن بچه‌هایی را می‌بینم که شور و شوق جوانی به هرکاری، چه درست و چه غلط وادارشان می‌کرد. آنجا، عشق با نگاه آغاز می‌شد و ریشه می‌یافت. عشقی که فقط معنای خواستن نداشت می‌رفت تا یکی شدن، با هم شدن. چقدر زندگی ما آدم‌ها مثل درخت‌هاست؛ یکی سرخم می‌کند نمی‌ایستد و یکی می‌ایستد و می‌شود ...
در 1 نگاه
در 1 نگاه خسته بودم و مایوس. مایوس‌تر از آنی که حتی به خودم اندک امیدی بدهم. فکر می‌کردم که رامتین مرده و کتاب عشق من و او برای همیشه بسته شده. احساس بدبختی می‌کردم و با گریه از درگاه خدا می‌خواستم که به زندگی من هم پایان دهد تا در دنیایی دیگر با محبوبم دیدار کنم...
تکه‌ای از آسمان
تکه‌ای از آسمان کنار یکدیگر نشسته‌ایم و نگاه‌هایمان گره می‌خورند در میان چهره‌های غم‌زده. هر کدام از ما را سرنوشتی بوده است. اندکی از ما یاد گرفته‌ایم و برخی هنوز در ابتدای دانستن مانده‌ایم! آنان که آموخته‌اند از زندگی و روزگار می‌دانند که چگونه با امروز خویش و هر لحظه‌ای که در آن نفس می‌کشند می‌باید کنار آمد و زندگی کرد، و آنان که ...
انگار این من نیستم
انگار این من نیستم در پس تو می‌افتم و بی‌صدا دنبالت می‌کنم تا هر آنچه را برایم معمایی شده، دریابم. حتی دیدار تو را با ولع و حرص دنبال می‌کنم شاید گره کور ذهنم را باز کنم. پس، گریه کن! و آنچه را در دل داری بیرون بریز اگرچه دل آدمی به این راحتی‌ها باز نمی‌شود... و اشک‌ها تنها نشانه‌ای از خالی شدن‌اند.
مشاهده تمام رمان های بیتا فرخی
مجموعه‌ها