... صدای کنسرتویی به یاد یک فرشته، خفیف و پنهانی از بلندگو به گوش میرسید. خاطره موسیقی، بیشتر از خود موسیقی، تداعی میشد. کریس مراقب بود تا صدا در اتاق زیر شیروانیاش زیاد نشود، چون در این خانه بزرگ چوبی که در کوهستان ساخته شده بود، صداها از اتاقی به اتاق دیگر میرفت؛ دوست نداشت یکی از نوجوانانی که از آنها در ویلای سقراط مراقبت میشد، بیاید و به او پرخاش کند و از علاقههایش ایراد بگیرد. نه اینکه خجالت بکشد، بلکه به این دلیل که این اثر متعلق به زندگی خصوصیاش بود و در آن با هیچکس سهیم نمیشد...