رمان خارجی

قتل در خواب‌گاه دانشجویی

(Dock)

پوآرو اخمهایش را توی هم کرد. خانم لمون؟ بله آقای پوآرو؟ از لحنش معلوم بود که خودش هم باورش نمی‌شود. چون خانم لمون با وجود قیافه‌ کریهش کارمند قابلی بود و هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کرد. هیچ‌وقت بیمار نمی‌شد، خسته نمی‌شد، ناراحت نمی‌شد، سمبل نمی‌کرد. در واقع موقع کار اصلا آدم نبود. ماشین بود. بهترین منشی دنیا بود. از همه چیز خبر داشت. به همه کارها رسیدگی می‌کرد. کلا زندگی هرکول پوآرو را اداره می‌کرد و از این لحاظ هم مثل ماشین بود. نظم و برنامه‌ریزی شعار اصلی پوآورو بود. با وجود این امروز صبح خانم لمون در تایپ یک نامه ساده سه تا غلط داشت و بدتر از همه اینکه خودش هم نفهمیده بود که غلط تایپ کرده! خورشید از کدام سمت درآمده بود؟

هرمس
9789643637804
۱۳۹۱
۲۵۲ صفحه
۳۲۷۰ مشاهده
۰ نقل قول
آگاتا کریستی
صفحه نویسنده آگاتا کریستی
۱۱۳ رمان بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز نوشته‌است، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
دیگر رمان‌های آگاتا کریستی
سوزش سر انگشتان
سوزش سر انگشتان تاپنس نفس عمیقی کشید... ناگهان متوجه سایه‌ای در پشت سرش شد، ولی قبل از آنکه برگردد... ضربه‌ای محکم به سرش خورد. همراه سنگ قبر به زمین افتاد و با دردی کشنده بیهوش شد.
تله موش
تله موش تله موش، آخرین جلسه، یک اتفاق، فقط ساعت شاهد بود، شبان بزرگ، روی موج عوضی، لانه بلبل، نام 7 داستان جنایی از آگاتا کریستی است که شما آن را با هیجانی آمیخته با کنجکاوی و دلهره دنبال میکنید و پیرزن دوست داشتنی، خانم مارپل مثل بقیه داستان‌های آگاتا کریستی قهرمان داستان است.
قتل در خانه کشیش
قتل در خانه کشیش خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازه‌ترین نویسنده داستان‌های پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستان‌های او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذله‌گوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
گرگ در لباس میش
گرگ در لباس میش با سرعت رفتم. رسیدم جلو در، ولی قبل از اینکه برسم از سرعتم کم کردم که بتوانم نگاه کنم، بدون اینکه کسی متوجه شود. رسیدم. در بسته نبود. نیمه‌باز بود. آرام هلش دادم و بازش کردم. نگاهی به اطراف کردم و دیدم... دیدم آنجاست. به صورت به زمین افتاده. مرده... تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد.
و آنگاه دیگر هیچ
و آنگاه دیگر هیچ ده پسربچه سیاهپوست برای خوردن شام رفتند. یکی از آنها خود را خفه کرد. نه تای دیگر باقی ماندند آنها تا دیروقت بیدار نشستند تنها یک نفر آنها بیشتر از بقیه خوابید. هشت تا باقی ماند. هشت پسربچه سیاهپوست در دون سفر کردند و یکی از آنها تصمیم گرفت همان جا بماند. شدند هفت تا. هفت پسربچه سیاهپوست چوب می‌شکستند ...
مشاهده تمام رمان های آگاتا کریستی
مجموعه‌ها