رمان ایرانی

تنهاترین حامی

خودتو بزار جای من ،اگه پسرت همین حجت که فعلا تو خونه است و دست و بالش را بند نکردی یک شب بی هوا دست یکی رو که چهارده ماه تمام بی نام و نشون گذاشته باشه و رفته باشه معلوم نیست تو کدوم قبرستونی ،بگیره بیاره توی خونه ات و سینه سپر کنه که این دختر رو 1 ساعت پیش عقدش کردم،شماها هم چشماتون کور دنده‌هاتون نرم جلوش می‌شینین که مبادا به خانم بر بخوره بالا غیرتا چه کار می‌کردید؟

آرینا
9786009271788
۱۳۹۱
۸۱۶ صفحه
۴۸۰۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرضیه قنبری
دنیای کوچک لیلا
دنیای کوچک لیلا چشمان تب‌دارش را به صورت زیبای همسرش دوخت: لیلا تو عشق بی‌کرانه‌ای هستی که همه عمر دنبالش بودم، حتی همون روزها که تو منجلاب نفرت دست و پا می‌‌زدم. اون روزها از اعتراف می‌ترسیدم ولی واقعیت این بود که با همه وجود خواستار عشقی پاک بودم و تو...
دنیای کوچک لیلا
دنیای کوچک لیلا نمی‌دانست چرا؟ ولی دلش می‌خواست تا ابدیت روی همین صندلی بنشیند و در این نور کمرنگ و خیالی به شاهین خیره شود... این چه حسی بود خدایا؟ چه حسی بود که لیلا این همه سعی در گریز از آن داشت ولی روز به روز بیش‌تر به سمتش کشیده می‌شد؟!
دلیل بودنم
دلیل بودنم بودن با بهرام خوب بود، چنان آرامشی نصیب من می‌کرد که کمتر در خودم سراغ داشتم. اینکه تنها در ماشین مرد غریبه‌ای نشسته بودم باید ناراحتم می‌کرد، اما در مورد او این‌طور نبود. حسی را که در همان مدت‌زمان کوتاه به بهرام پیدا کرده بودم هیچ‌وقت حتی نسبت به کیارش که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم هم نداشتم ...
تمام من
تمام من صدای خنده‌هایی که از طبقه بالا به گوشش می‌رسید، اعصاب و روانش را به بازی گرفته بود که شبیه مار زخم‌خورده دور خودش می‌پیچید. لحظه‌ای به سرش زد همان وقت به خانه اردلان برود، یقه آن جوانکی را که به هوای آرام دل و جانش پا به این ساختمان گذاشته، بگیرد و تمام خشمش را بر سر او آوار کند! ...
فراتر از عشق
فراتر از عشق به اندازه همه ناگفته‌هایش می‌خواست حرف بزند، اما باید سنجیده عمل می‌کرد. نمی‌خواست باز هم بهار را به اشتباه بیاندازد. او باید همه حرف‌هایش را می‌شنید. چیزی مثل جرقه در ذهنش درخشید. نامه...
مشاهده تمام رمان های مرضیه قنبری
مجموعه‌ها