رمان ایرانی

گردی روی آینه

محسوس‌ترین چیزی که از مقابل چشمانم دور نمی‌شود و دورترین افق خاطراتم‌، در میان ابرهای تیره و مبهمی که طوفان زمان و بادهای حوادث به سرعت گاه تاریک و گاهی روشن، زمانی دور و ناپدید می‌گردد چهره محزون و نگاه‌های غمگین مادرم است که وقت و بی‌وقت به علامت تاسف سر تکان می‌داد و می‌گفت: -((تا کی می‌خواهی زانوی غم به بغل بگیری... )) بیچاره مادرم در سال‌های جوانی هرگز لحظه‌ای لب‌های او را با تبسم و چشمان او را بدون اشک شاهد نبودم. او با این‌که من و برادرم و تنها خواهرم را به سختی بزرگ کرده بود هرگز توقع نداشت شب و روز دست به سینه او باشیم. در صورتی که اگر هر روز به دست‌هایش بلکه پاهایش بوسه می‌زدیم هرگز جوابگوی آن همه زحمت را نمی‌دادیم. پدرم میرزابنویس یکی از دفاتر رسمی ثبت اسناد بود، به آن‌گونه دفاتر محضر هم می‌گفتند، مردم محل پدرم را به خوش‌رویی و خوش‌خلقی می‌شناختند و به او اعتماد داشتند و هنوز هم بعد از سال‌ها از او به نیکی یاد می‌کنند.

اوحدی
2500110041187
۱۳۸۹
۴۲۰ صفحه
۱۰۱۰ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های حسن کریم‌پور
خانه روبرو
خانه روبرو بیشتر مردها در نخستین دیدار با زن یا دختری، دلداده زیبایی ظاهری او می‌شوند و به جمال معنوی‌شان توجه‌ای ندارند. این حقیقت قابل انکار نیست. بندرت مردی پیدا می‌شود که زن را از نظر جمال باطنی دوست بدارد و اگر برحسب تصادف به چنین کاری اقدام کرد، بی‌شک روزی پشیمان می‌شود و یا نگاهش دنبال این و آن است.
بهانه‌ای برای ماندن
بهانه‌ای برای ماندن پدرم یک مزرعه کوچک و یک باغ داشت که با همان زندگی ماها رو که دو برادر بودیم و سه خواهر، می‌گذروند. من از همان دوران نوجوانی دوست داشتم ناخدای کشتی بشم، چون اغلب در تابستان که مدرسه‌ها تعطیل می‌شد می‌رفتم چابهار، نزد داییم. از آنجا بود که به دریا علاقه‌مند شدم. کلاس ششم ابتدایی رو که تموم کردم داییم ...
باغ مارشال 4
باغ مارشال 4 گفتم: زندگی هم یک قمار است که دائما برد و باخت برقرار است، یکی می‌برد، یکی می‌بازد، یکی خسته می‌شود میدان را به حریفان پر استقامت و خستگی ناپذیر واگذار می‌کند. اما به قول شاعره فروغ فرخ‌زاد: هیچ صیادی از جوی حقیری که به گودال می‌ریزد، هرگز مرواریدی صید نخواهد کرد.
خوابی در هیاهو
خوابی در هیاهو
مشاهده تمام رمان های حسن کریم‌پور
مجموعه‌ها