مردی از یک سوی بار با گفتن هیس مرا به سکوت فراخواند. در رفتارش عنصری قوی بود که باعث شد نسبت به او محتاط باشم. پشت یکی از میزهای کوچک نشسته بود و یک لیوان خالی هم روبرویش بود و من به نحوی حس کردم که مدتهاست آنجا نشسته است. قدش نه کوتاه بود و نه بلند و ظاهر کارگری معمولی یا شاید کارگر قدیمی مزرعه را داشت.