۳۰ رمان
اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود.
اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
خانمچه و مهتابی
سامان: من سر این چیزهای پیش پاافتاده عصبی نمیشم. (یک تکه رنگ پرتاب میکند.) فقط، گاهی از اینکه معاصر نسل خودم میشم و تا سطح نقشهای عمومی نزول میکنم، چنان احساس بلاهتی به من دست میده که بیاراده سیگار مو میندازم دهنم و عین آدامس شروع میکنم به جویدن.
ماهرو: به این ترتیب، در جوار هنرمند عظیمالشانی مثل تو انگار سهم ...
مردی کنار میرود
‹امروز غروب توی بهارخواب نشسته بودم. خانه کسی نبود. داشتم نعنا و ترخون و تربچه نقلی برای پای سفره پاک میکردم و باد خنک میخوردم. دیدم شعبان وارد شد. گشاد گشاد راه میرفت. مرا که دید به خودش فشار داد و سعی کرد به طور عادی راه برود. مرا میگوئی: نافم افتاد. آمدم پائین. شعبان با لباس روی تخت افتاده ...
باغ شبنمای ما
در این مقدمه خواننده محترم را دو نکته به عرض میرسانم، یکی اینکه باغ شبنمای ما با گروهی از کلمات نوشته شده است که در وقت خود گردش فعال داشته، در حوزه اشراف تهران مبادله میشدهاند و با روح زبان معاصر ما هم چندان غریبه نیستند، یعنی گذشته از برخی واژههای نعش که دوران مصرفشان دیری است سرآمده عموما معنای ...
تانگوی تخممرغ داغ
هنگامی که این عصاره عذاب را در مشت میفشردم، شاهد جنبش یک عقرب، یکی از طغیانیترین حالات نفسانی خود نیز بودهام، که سر به شورش گذاشته، در سایه روشن صحنه میخزید و بر عفاف حسهای آبی، تانگو... من شعله میکشید. نمانیشنامهای در معاینه انسان ترک خورده روزگار ما و تاملی در نشانه شناسی یک درد، شکل مثلث ترکیب محوری، و ...
آهنگهای شکلاتی
یک نیمکت سنگی زیر شاخههای افشان یک درخت بید و تیر چراغی که از زاویه به صحنه میتابد... پارک خلوت شده است.
پیرمرد گردشکنان میآید و روی نیمکت مینشیند. آدمی است معمولی که نکته قابل وصفی در ظاهر او نیست. با دستمال آهسته خودش را باد میزند و پشت گردن و زیر چانهاش را از نم و نای عرق پاک میکند، ...