۳۰ رمان
اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود.
اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
روی صحنه آبی 1 نمایشنامه (دوره آثار)
اگر شما بتوانید در یک ساختار اعلای فوق مد ناگهان کشیدهای به احساس مرده من بزنید، یا تلنگری حتی به زخمهای کهنه و عقدههای دردناک ما بنوازید، یا جلایی به روح چرکین آدمی که سوت زنان از زیر این پنجره عبور میکند بدهید، آری، در این حال به حکمت بنیادی صحنه بازگشته، از سطح تاریک اشکال به کشف و خلق ...
منجی در صبح نمناک
این را از طرف من بده بهش. یک وقتی عصای بعثت من بود. و امروز... یادگار من است. به او بگو، بگو وقتی این را دست میگیرد، یاد من باشد، یاد موهای من، که پایش سفید شد. بگو این قلم نیست؛ وصیت من است، تاریخچه همه رنجهای من، که پیش او امانت میگذارم. و او برای حفظ حرمتش باید مثل ...
از دست رفته
هاجر: اینا همش حرفهای یه من یه قازه. نمیدونی چی میگی. وقتی تو کارخونه با رفیقات خوش میکنی، چه میدونی پوشال اتاق طبله شده. هر چه باشه مرد بیرونی. دوتا چائی که با دمخورهای خودت خوش کردی، کائنات رو به تاق نسیان میزنی.
برات: چائی هست؟ سر دلم سنگینه.
هاجر: باس دم کنم. راستی، چرا نخوردی؟ نگفتم شکم پرکنه.
برات: ...
خانمچه و مهتابی
سامان: من سر این چیزهای پیش پاافتاده عصبی نمیشم. (یک تکه رنگ پرتاب میکند.) فقط، گاهی از اینکه معاصر نسل خودم میشم و تا سطح نقشهای عمومی نزول میکنم، چنان احساس بلاهتی به من دست میده که بیاراده سیگار مو میندازم دهنم و عین آدامس شروع میکنم به جویدن.
ماهرو: به این ترتیب، در جوار هنرمند عظیمالشانی مثل تو انگار سهم ...
آهنگهای شکلاتی
یک نیمکت سنگی زیر شاخههای افشان یک درخت بید و تیر چراغی که از زاویه به صحنه میتابد... پارک خلوت شده است.
پیرمرد گردشکنان میآید و روی نیمکت مینشیند. آدمی است معمولی که نکته قابل وصفی در ظاهر او نیست. با دستمال آهسته خودش را باد میزند و پشت گردن و زیر چانهاش را از نم و نای عرق پاک میکند، ...