درونمایه این کتاب، آشفتگی زندگی خانواده زنی شصت ساله است که شوهرش به تازگی فوت کرده و 5 دخترش از 20 ساله تا 39 ساله هنوز مجرد و خانهنشین هستند.داستان بسیار هیجانآور و جذاب است... .
۱۳ رمان
Born in Fuente Vaqueros, Granada, Spain, June 5,1898; died near Granada, August 19,1936, García Lorca is one of Spain's most deeply appreciated and highly revered poets and dramatists. His murder by the Nationalists at the start of the Spanish civil war brought sudden international fame, accompanied by an excess of political rhetoric which led a later generation to question his merits; after the inevitable slump, his reputation has recovered (largely with a shift in interest to the less obvious works). ...
فصلی در غرناطه
در انتهای یک خیابان متروک
میرود کره اسب سیاهی
پرسهزن اسبی
از خوابهایی که کابوس
نسیم غروبی
میآید از دور
و یک پنجره
گریه سر داده با باد
عروسی خون
عروسی خون سرگذشت دو انسان شوریده عاشق است که جداییشان از یکدیگر برایشان حکم مرگ را دارد و یکی شدنشان نیز به مرگشان میانجامد، با این تفاوت که مرگ در صورت نخست در هجران معشوق است و مرگ دوم برای رهایی از هجران، در هر صورت برای شیفتگان راه عشق صورت سومی وجود ندارد. لورکا در عروسی خون زیباترین بیان ...
یرما
یرما سرگذشت زن جوان روستایی است که خواهان آفرینش است.
آفرینشی که هویت مادرانهاش را به ثبت برساند. او در این راه تلاشی درخور از خود نشان میدهد. یرما در برابر تمامی آنچه که مانع آفرینش اوست، میایستد، اما چون زنی است با امکانات بستهی روستایی، کاری از پیش نمیبرد، زیر شوی که بعد دیگر آفرینش اوست، پربار نیست. از اینرو، ...
3 نمایشنامه از لورکا (عروسی خون - یرما - خانه برناردا آلبا)
"اکثر قهرمانان درام لورکا، بار گران وزنی را به دوش میکشند. بار آیین و رسومی خانوادگی، بار سنن ستمگر و سختگیر شرافتی که امروز دیگر به هیچ روی قابل درک و فهم نیست.
مردها، بچهها، مادران ـ که در همه حال، از دید لورکا، قربانی شرایطاند ـ بدین سنت گردن مینهند. به بیان دیگر: آنان با اطاعت و انقیاد ...
آوازها و زنگها
سبز، تو را سبز میخواهم.
باد را سبز، شاخهها را سبز.
کشتی را بر دریا.
و اسب را بر کوهسار.
سراپا در سایه.
کنار نردههای مهتابی خواب میبیند،
پوستی سبز، گیسوانی سبز،
و چشمانی سیمگون.
سبز، تو را سبز میخواهم.
زیر ماه، کولیوش.
همه به تماشا نشسته.
دختری را که نمیتواند ببیندشان...