مجموعه داستان خارجی

هم‌چنان به هیچ‌وجه

یک روشنایی ضعیف با صدا نمایان می‌شود. با آمدن صداها تاریکی کمتر شد و به محض قطع شدن آن، نور ضعیف و ضعیف‌تر شد. همه چیز به حالت اول بازگشت و شما در تاریکی پشت سرتان قرار گرفتید. چشم‌ها باز شدند و یک تغییر ایجاد کردند.

جامی
9786001761126
۱۳۹۴
۸۰ صفحه
۱۰۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ساموئل بکت
گم‌گشتگان
گم‌گشتگان اندازه بسیار متفاوت است. کوتاه‌ترین اندازه کمتر از شش متر نیست. برخی از آن‌ها با سراندن پایه‌هاشان آماده استفاده شده‌اند. بی هیچ نظم و ترتیبی به دیوار تکیه داده شده‌اند. در عمودی‌ترین حالت بر بلندای آخرین پله بلندترین نردبان بلندقدترین صعودکنندگان می‌توانند با سر انگشتان خویش سقف را لمس کنند. ترکیبش نا آشنا تر از ترکیب دیوار و کف نیست.
دست آخر
دست آخر یه دیوونه رو می‌شناختم که فکر می‌کرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. می‌رفتم و می‌دیدمش، توی دیوونه‌خونه. با دست‌هام می‌گرفتمش و می‌کشوندمش کنار پنجره. ببین! اون‌جا! ذرت‌های در حال قد کشیدن! حالا اون‌جا! ببین! بادبون‌های قایق‌های ماهی‌گیری! همه‏ اون زیبایی! دستش رو پس می‌کشید و به کنج خودش برمی‌گشت. هراسون بود. هر چی دیده ...
مرسیه و کامیه
مرسیه و کامیه سفر مرسیه و کامیه را اگر بخواهم می‌توانم تعریف کنم، چون تمام مدت با آنها بودم. سفری که بدون دریاها و بدون گذشت از مرزها، از میان مناطق کمتر ناهموار، هرچند در بعضی جاها بیابانی، اسباب و وسایلش به قدر کفایت ساده بود. آنها مرسیه و کامیه، در خانه‌شان ماندند و این شانس بسیار گرانبها را داشتند. از کم‌اقبالی یا خوش‌اقبالی، ...
مالون می‌میرد
مالون می‌میرد مردن، پیش از مول مردن،‌با مول مردن، روی مول مردن و غلتیدن، مرده بر مرده، در میان مردمان بیچاره، و دیگر در میان زندگان ناگزیر به مردن نبودن. این‌ها هم نه؛ حتی این‌ها هم نه،‌ ماه من در زیر این‌جا بود، بسیار زیر، کمترین چیزی که می‌توانستم آرزو کنم، و یک روز، خیلی زود، ‌یک شب زمین‌تاب،‌ در زیر خاک،‌ ...
دست آخر
دست آخر صحنه برهنه. نور خاکستری. چپ و راست انتهای صحنه. ردیف بالا، دو پنجره کوچک، پرده‌ها کنار کشیده شده. دری در پیشانی راست صحنه. تابلویی آویزان کنار در، رو به دیوار. پیشانی چپ صحنه، دو سطل آشغال کنار هم، پوشیده شده با ملافه‌یی کهنه. وسط صحنه، هم روی یک صندلی چرخ‌دار، پوشیده شده با ملافه‌یی کهنه. کلو بی‌حرکت نزدیک در، چشم‌هایش خیره به هم. ...
مشاهده تمام رمان های ساموئل بکت
مجموعه‌ها