زن آقای عامری هم به زن آقای گلکار گفت که عمه جان جهان خیلی حرف میزنه، زن آقای گلکار هم به من گفت که زن آقای عامری خیلی حرف میزنه. این وسط آقای مهندس فرزام که برای کمک به آقای عامری رفته بود سراغ باربیکیو، گفت: همه زنها خیلی حرف میزنن.
۱۸ رمان
محمد چرمشیر (زاده ۱۳۳۹ تهران) نمایشنامهنویس و مدرس تئاتر است. او دانشآموخته رشتهٔ ادبیات نمایشی در سال ۱۳۶۶ از دانشگاه تهران است. محمد چرمشیر بیش از صد نمایشنامه نوشته است. وی پنجاه و چهار نمایشنامهٔ چاپ شده داردو نمایشنامه هایش به زبانهای انگلیسی آلمانی و فرانسوی ترجمه و در کشورهای ایران، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آمریکا اجرا شده اند.
همه چیز میگذرد تو نمیگذری
سوار یه اسبم. پشت و رو. پشتم به کله اسب، صورتم سمت ماتحتش. اسبه میخکوبه سر جاش، شاد و شنگول سوت میزنه و یه پاش رو گرفته هوا. پیشاب میریزه پای یه گل نسترن. از کاری که میکنه کیفوره. واقواق میکنه. خرناس میکشه. یه تیکه از شعر «ویلیام بلیک» رو میخونه: «ای سرخ گل، تو بیماری آن کرم نامرئی که ...
حقایقی درباره 1 ماهی مرده و آسمان روزهای برفی
یه ماهی بالغ. زیادی بالغ. آبششهای کلفت و کبودش میگن همین روزها وقت مردنش بوده...
مردن پر راز و رمزی دارن ماهیها. وقت مردن میرن کف آب. وقتی هم مردن، میآن روی آب. بعد دیگه یا ماهیریزهها میآن سراغشون یا مرغهای ماهیخوار. واین یعنی دیگه همه چی تموم. فراموشی. انگار که اصلا ماهیای تو این دنیا نبوده. درست مثل وقتی ...
شبی در طهران
سال هزار و سیصد و بیست. گردهمایی سران پیروز در جنگ جهانی دوم، روزولت، چرچیل و استالین در تهران. تصمیمگیری بزرگ دربارهی آیندهی سیاسی ایران. همه چیز در پشت درهای بسته در حال انجام است، اما این همهی داستان نیست. در ساختمان کوچک یکی از شعبات ادارهی شهربانی، اتفاقات دیگری در حال وقوع است.
رقص مادیانها (بازخوانی نمایشنامه یرما نوشته فدریکو گارسیا لورکا)
«یرما» نمایشنامهای است اثر «فدریکو گارسیالورکا»، شاعر اسپانیایی. در این نمایشنامه، یرما زن روستایی جوانی است سرشار از سلامت که صرفا به قصد بچهدار شدن ازدواج کرده و از انتظار بیهودهاش دلسرد است. او از همسرش، خوآن که در اصل پسری ساده است، دلگرمی چندانی نم?بیند، زیرا فوآن بیشتر او را به چشم معشوقه مینگرد تا همسر و همین رابطه ...
پروانه و یوغ
ونسان: دیوارها بلندن، سرد و بلند. آسمون پیدا نیست. مردها روی سنگفرشها راه میرن. توی یه دایره راه میرن. زمینو نگاه میکنن. حرف نمیزنن. گوش میدن به صدای کفشها که روی زمین کشیده میشه. من اونجام. میون اون مردها. توی دایره راه میرم. زمینو نگاه میکنم. حرف نمیزنم. گوش میدم به صدای کفشها که روی زمین کشیده میشه. آسمونو نگاه ...