مجموعه داستان خارجی

پزشک دهکده (مجموعه 2 داستان به همراه نقد و تفسیر) مجموعه داستان

(Ein landarzt)

خواننده این مجموعه بی‌تردید با داستان‌هایی مواجه خواهد شد که از هر جهت تفسیر یا تشریح می‌طلبد.

اشاره
9789648936759
۱۳۹۴
۱۰۴ صفحه
۱۲۷۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
فرانتس کافکا
صفحه نویسنده فرانتس کافکا
۴۲ رمان آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند. مشهورترین آثار کافکا داستان کوتاه مسخ (Die Verwandlung) و رمان محاکمه و رمان ناتمام قصر (Das Schloß) هستند. به فضاهای داستانی که موقعیت‌های پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع‌گرایانه توصیف می‌کنند ـ فضاهایی که در داستان‌های کافکا زیاد پیش می‌آیند ـ کافکایی می‌گویند. کافکا در یک خانوادهٔ آلمانی‌زبان ...
دیگر رمان‌های فرانتس کافکا
آمریکا
آمریکا آمریکا در ذهن بسیاری از آدم‌ها، سرزمین رویا و خیال است و یا سرزمین تحقق رویاها. ذهن جوان آغشته به رویا و خیال است. این جوان راهی آمریکا می‌شود تا به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. اما آن‌چه اتفاق می‌افتد آمریکای کافکاست، نه آن آمریکای خیالی، رویای خوش به کابوسی بدل می‌شود.
هنرمند گرسنه
هنرمند گرسنه هراس، تیره بختی است. اما شهامت را نمی‌توان نیکبختی دانست؛ نهراسیدن سعادت است.
محاکمه (با نقد و تفسیر محاکمه قصر گمشده)
محاکمه (با نقد و تفسیر محاکمه قصر گمشده) «حتما کسی به ژوزف کا. تهمت‌زده بود، زیرا بی‌آن که خطایی از او سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.» رمان «محاکمه» با جمله فوق آغاز می‌شود. متهم، ژوزف‌کا.، در حین جستجوی قاضی پرونده خود، به این موضوع پی می‌برد که همه جا «دادگاه» است و راه گریزی نیز وجود ندارد.
قصر
قصر قصر در فریدلند، راه‌های بسیار برای دیدن آن: از دشت، از روی یک پل، از داخل پارک،‌ از میان درخت‌های بی‌برگ و بار، از درون جنگل و از لابه‌لای صنوبرهای بلند. قصر به گونه‌ای نامنتظر روی هم بنا شده،‌ طوری که وقتی وارد محوطه حیاط می‌شوی، تا مدتی تصویر یک‌دست پدید نمی‌آورد. زیرا پیچک‌های تیره، دیوار خاکستری ـ سیاه، برق ...
دیوار
دیوار توم بی‌آنکه به من نگاه کند دستم را گرفت. ‹‹پابلو من از خودم می‌پرسم... از خودم می‌پرسم آیا راست است که آدم نیست و نابود می‌شود؟›› من دستم را بیرون کشیدم و گفتم:‹‹کثافت‌مآب. میان پایت را نگاه کن.›› به قدر یک حوضچه آب بین پاهایش بود و قطره‌ها از شلوارش می‌چکید. به حال وحشت‌زده گفت: این چیست؟ گفتم تو شلوارت شاشیدی. از جا در رفت و ...
مشاهده تمام رمان های فرانتس کافکا
مجموعه‌ها