نمایش‌نامه

مراوده جنازه‌ها

«ارباب»، به سمت یکی از تابلوهای روی دیوار می‌رود و مقابل آن می‌ایستد. تابلو؛ صحنه نبرد، میان دو ارتش است. ارباب: صحنه جنگ، فقط توی تابلوها با شکوهه. وقتی که به تاریخچه و دلایل به وجود اومدنشون پی می‌بری، به نظرت خیلی حقیرانه و احمقانه میان... کاشکی جنگجوها به دلایل منطقی می‌جنگیدن... اون وقت نقاشا مجبور بودن از نبردای خیالی نقاشی کنن. پیشکار: ... اما آقا، رسم رو خود شما اربابا به وجود آوردین... حتما براش دلیلی داشتین. ارباب: (به «پیشکار» نزدیک می‌شود) راست می‌گی، اما دلایل عوض می‌شن. پیشکار: ... و ما رعیت‌ها، همچنان باید به اون رسوم؛ احترام بذاریم.

مکتوب
9786009568130
۱۳۹۵
۷۲ صفحه
۲۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آرام محضری
اختراع بزرگ و بشریت
اختراع بزرگ و بشریت مخترع جوان: آره مقصر خودمم... همیشه خودم بودم. اگه یه کم عاقل‌تر بودم، الان «آنا» توی اون اتاق داشت تلویزیون نگاه می‌کرد... به جای اینکه توی اون سوئیت، کنار خونه‌ اون مرتیکه؛ زندگی کنه...! شایدم الان توی سوئیتش نباشه... شاید دارن با هم سیب گاز می‌زنن... از همون سیب‌هایی که دیگه این دوره ـ زمونه پیدا نمی‌شه. مشاور خیالی: اون برمی‌گرده. مخترع جوان: ...
جایی میان 2 سرزمین
جایی میان 2 سرزمین جمیل: قراره موقتا این‌جا باشیم... من و «حنانه»، خیلی سخت نمی‌گیریم... یه گوشه وسایلمونو می‌ذاریم... شباهم، یه کناری می‌خوابیم... فکر کنم همین چند روزه، بتونیم از این‌جا بریم. شهران: اسمشه که موقته، ما الان نه ماهه که اینجاییم...! توی کمپ، آدمایی هستن که بیشتر از یه ساله اینجان... تا چند وقت دیگه، همین جا یه قبرستون هم واسمون درست می‌کنن... فقط شیش نفر، ...
سگ نگهبان و درختی در باغ
سگ نگهبان و درختی در باغ نمی‌دونم چرا فعل چرخیدن رو استفاده کردم، ولی به نظرم طبیعیه... چون سگ با یه طناب به درخت بسته شده بود و حول یه محور، فقط می‌تونسته بچرخه... اصلا به نظرم،فعل زندگی کردن؛ در واقع همون دور یه محور چرخیدنه... همه ما داریم دور خودمون می‌گردیم. فقط شعاعش فرق می‌کنه... اما به هر حال، محدوده
چه کسی شلیک کرد
چه کسی شلیک کرد توماس: خوب من عین توام... منم طرف کسی نیستم... فقط یه عکاس خبری‌ام، همین‌...! این شغل لعنتیمه... باید خرج زن و بچه‌ام رو بدم... نمی‌خواستم قبول کنم اما مجبورم کردن... کارم در خطر بود... منو با چندرغاز حق ماموریت زورکی فرستادن اینجا، وسط این مهلکه... گور بابای همه‌شون! سرباز (متیو)، ناگهان به سرعت اسلحه‌اش را بر‌می‌دارد و به سمت «توماس» نشانه ...
آنچه به آتش کشیده خواهد شد
آنچه به آتش کشیده خواهد شد استفان: لازمه برای هدفی که داری براش آماده می‌شی، هر کاری که به نظرت درست نمی‌آد رو هم انجام بدی. مورگان:... اما من فکر می‌کردم قراره هر کاری که به نظرم درست می‌آد رو انجام بدم! استفان: اون؛ وقتیه که توی یه ساختار درست و برای خدمت به اون ساختار داری اقدامی می‌کنی... اما کار ما شکستن این ساختارهاست. ما ...
مشاهده تمام رمان های آرام محضری
مجموعه‌ها