رمان خارجی - فرانسه

با هم بودن

(Ensemble cest tout)

«کامیل» دختری جوان که به کارهای نظافت و خدمتکاری اشتغال دارد، به دنبال هم‌خانه نیست ولی از سر تصادف هم‌خانه‌ای پیدا می‌کند و به تدریج سرو کله آدم‌هایی دیگر نیز در زندگی‌اش پیدا می‌شود. در بحبوحه زندگی‌های به هم ریخته، نوری در تاریکی می‌درخشد و آن‌ها به هم نزدیک‌تر می‌شوند. «با هم بودن» رمانی درباره زندگی شخصی، تجربه تنهایی و جستجوی خوشبختی است، داستان آدم‌هایی که برای عشق‌ورزی و با هم بودن تلاش می‌کنند.

9786002532527
۱۳۹۷
۵۹۴ صفحه
۱۷۸ مشاهده
۲۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
آنا گاوالدا
صفحه نویسنده آنا گاوالدا
۲۳ رمان آناگاوالدا نویسنده ی موفق فرانسوی است، که از همان دوران کودکی اش شاهد فرسایش عشق در روابط زناشویی بوده است. دخترک نوجوانی بود که والدینش از یکدیگر جدا شدند. در نوجوانی کار می کرد کارهایی از قبیل پیشخدمتی، فروشندگی،بازاریابی آزانس املاک،صندقداری و گل آرایی . و همان جا بود که آموخت: ((زندگی را آموختم.دسته گل های کوچک برای همسران و دسته گل های بزرگ برای معشوقه ها...)). در 22 سالگی با یک دامپزشک فرانسوی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند ...
دیگر رمان‌های آنا گاوالدا
با هم همین و بس
با هم همین و بس اعتقادهای راسخ ما هیچ‌گاه پایه و اساس درستی ندارند، یک روز می‌خواهیم بمیریم، اما روز بعد می‌فهمیم تنها کاری که باید می‌کردیم این بود که چند پله پایین برویم و کلید برق را بزنیم تا همه‌چیز را روشن‌تر ببینیم... به هر حال این چهار نفر در آستانه تجربه‌ای بودند که شاید می‌توانست بهترین روزهای زندگی‌شان را رقم بزند... با هم همین و ...
گریز دلپذیر
گریز دلپذیر ‹‹گریز دلپذیر››، آخرین اثر گاوالدا، رمانی کم حجم اما بسیار گیرا است. سفر شادمان چهار خواهر و برادر به دنیای کودکی‌شان تا چند ساعتی،زندگی روزمره و رنج‌های خود را فراموش کنند، تا شاید دوباره آن آرامش و دل‌خوشی را که زندگی‌شان در نقش آدم‌های بالغ و بزرگسال از آن‌ها ربوده، بازیابند. ...«چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافی حین خدمت، کمی مهلت، ...
من او را دوست داشتم
من او را دوست داشتم با صدای: بهناز جعفری. مردی را دوست داری، دارای دو دختر کوچک دوست‌داشتنی هستید، و یک شب سرد زمستانی تو را ترک می‌کند زیرا کس دیگری را دوست دارد. می‌گوید متاسفم! «چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته باشد از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟» مدت زمان: ...
بازی دوستانه
بازی دوستانه او همیشه خود را به دور از جمعیت نگه می‌داشت... آنجا، به دور از نرده‌ها، دور از دسترس ما، با نگاهی تب‌دار و دست به سینه، حتی بیشتر از دست به سینه، با دست‌های بسته، قفل شده در هم، گویی سردش بود یا دردی در شکم حس می‌کرد. انگار به خودش می‌چسبید تا نیفتد. او با همه ما روبه‌رو می‌شد، ...
بیلی
بیلی چپ چپ به هم نگاه کردیم. او احتمالا به خاطر اینکه فکر می‌کرد همه‌چیز تقصیر من است و من به خاطر اینکه این دلیل نمی‌شود این طوری نگاهم کند. چه کارهای احمقانه‌ای. از وقتی با هم آشنا شده‌ایم از این کارها زیاد کرده‌ام، او هم بدش نیامده و به حماقت من کلی خندیده، حق نداشت این‌بار چون قرار بود همه‌چیز ...
مشاهده تمام رمان های آنا گاوالدا
مجموعه‌ها