جر و بحثهای زن و شوهری معمولا بر سه قسم است: روش پینگ پونگی،که در آن،طرفین ،یکی میگویند و یکی میشنوند،اغلب رالیهایش طولانی است و در پایان،فارغ از اینکه برنده کی است،دو قهرمان با هم دست میدهند و به رسم پهلوانی به یکدیگر «خسته نباشید» میگویند. دوم،متد بولینگی،که توپ یکی از دو طرف خیلی پر است و بدون لحظهای درنگ و ذرهای ملاحظه از روی مواضع بی دفاع حریف میگذرد و به کلْ آنرا تخریب میکند و خود از در پشتی خارج میشود و سوم ،سیستم اسکواش،که زن و شوهر با آنکه رقیب هماند به یکدیگر کوچکترین ضربهای وارد نمیکنند و هرچه از دهانشان در میآید را به دیوار روبرو میکوبند که غالبا آن دیوار مادرزن ،خواهرشوهر،باجناق ،مادرشوهر و غیره است. قصههای امیرعلی 4 امیرعلی نبویان
امیرعلی نبویان
چون احساس میکنم چشمانم هم دارد ضعیف میشود نام دماغ خود را بین التعطیلین گذاشتهام. قصههای امیرعلی 4 امیرعلی نبویان
یکی از فرقهای عمده آدمیزاد با یونولیت آن است که انسان گاهی ریسک میکند به این مفهوم که دست به کاری میزند که از عاقبتش به طور کامل مطمئن نیست؛اگر سرانجامِ امرْ باب میل بود که چه نیکو،اما اگر نشد بای پیه عواقبش را بهدتنش بمالد. قصههای امیرعلی 3 امیرعلی نبویان
مدتی است در کشور ما شایعه شده که ایرانیها باهوشترین آدمهای دنیا هستند که صد البته،لعنت خداوند بر منکرش باد.
اما این که این مسابقات هوش کی وکجا برگزار شده،جدول ردهبندی نهایی آن به چه ترتیبی بوده ،ما با چند امتیاز اختلاف نسبت به نایب قهرمان،اول شدیم،اصلا کدام ملت بعد از ما دوم شدهاند،تیم اعزامی ما به این مسابقات متشکل از چه نفراتی بوده و هزار و یک مساله دیگر،بر همه پوشیده است.
بدیهی است چون نتیجه این تورنمنت موهومی به مذاق ما خوش آمده خیلی پیگیر جواب این سوالها نیستیم،مبادا که تقش دربیاید! قصههای امیرعلی 3 امیرعلی نبویان
اغلب در مدارس ،دو ناظم وجود دارد با شرح وظایفی کاملا تعریف شده! یکی که بداخلاق است و صرفا طبق دادههای آماری واصله و نه بر مبنای روانشناسی رنگ و چهره،معمولا کت و شلوار قهوهای سوخته میپوشد و یک خط اخم عمیق،میان دو ابرو دارد و دیگری خوش اخلاق،که لباسش-در بسیاری از موارد دیده شده-یک پیراهن آبی آسمانی و شلواری روشن است،با یک سبیل کاملا افقی مستطیل شکل به مساحت فاصله لب تا دماغ ضرب در طول چاک دهان. قصههای امیرعلی 3 امیرعلی نبویان
تنها نکته قابل ذکر در طول مسیر،صدای بلند ضبط ماشین بود و تصنیفی که مربوط میشد به خاطرات مسافرت دسته جمعی خواننده اثر و دوستانشان در بهار گذشته،که گویا یک بانوی با محبتی هم همسفرشان شده بود و همراهشان میآمد و این که آن هنرمند وارسته تردید داشتند سر صحبت را باز کنند یا نه. البته سرانجام «راز دلشان را به او گفتند و یک چیزی جواب شنفتند» که بنده لابهلای سوز و کوران خیلی متوجهاش نشدم،اما انگار آن خانم ،ضمن رد پیشنهاد آقای خواننده ،نادانی ایشان را هم مورد نکوهش قرار داد. قصههای امیرعلی 2 امیرعلی نبویان
اگه دوستی ،امروز که وانت اومده دنبالم همراهم میای،نه وقتی لیموزین سوار میشم. قصههای امیرعلی 2 امیرعلی نبویان
ابوی که همواره معتقد بود سلیقه من در انتخاب البسه مایه سرشکستگی خانواده است،مرا به مغازه آقایی برد که کت و شلوارهایش را با اسم کوچک صدا میکرد: سرجیو،جورجیو،ماسیمو،روبرتو و غیره؛جوری که آدم فکر میکرد به جای بوتیک،سر تمرین آ ث میلان رفته. قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
همانطور که میدانیم،مرگ شتری است که در خانه هر بنی بشری مینشیند و تا مسافر به مرکب سولر نشود،ولکن معامله نیست. حقیر ،نام این نظریه را «نظریه جَمَل» گذاشتهام. قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
تمام عزیزانی که مادرشان مبتلا به وسواس است و پدرشان به دیسک کمر مصلحتی! مستحضرند که دردناکترین و غمآفرینترین آیین نوروزی خانه تکانی است. قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
خیلی سخت است و دردناک که در یک داستانی نه سر پیاز باشید نه ته پیاز ،ولی متهم به بوی پیاز. قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
اصلا نامبرده به شکل کاملا داوطلبانهای متخصص خوردن ضربههای روحی سرگردانی بود که در کوچه و خیابان در حال رفت و آمد بودند! قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
دوری علایق و طرز فکر آدمهای یک نسل،مجال گفتگو،هم اندیشی،کنار هم بودن و ظرفیت پذیرش عقاید مخالف را از بین میبرد (که برده است) قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
به عقیده حقیر، نیازهای اولیه انسان چهارتاست؛خوراک،پوشاک،مسکن و نیاز به غر زدن، که اهمیت این اخری اگر بیشتر از سه تای دیگر نباشد قطعا کمتر نیست قصههای امیرعلی 4 امیرعلی نبویان
مُد پدیده غریبی است. فارغ از اینکه تبعیت از آن درست است یا نادرست، و بدون در نظر گرفتن اینکه آن چیز مُد شده، مناسب پیروان آن هست یا نه، باید گفت آن مُد گاهی آنقدر به پیروانش نمیآید که بیشتر حالت یک بیماری مسری به خود میگیرد. آنچه جلب نظر میکند بی ثباتی و تزلزل سیلقه حتی خود آدمهای تابع مُد است. قصههای امیرعلی 4 امیرعلی نبویان
وصیت نامه کلا پدیده هیجان انگیز و باحالی است. گاهی عده ای از ارث محروم و در مواردی، برخی- از جایی که فکرش را هم نمیکنند- ثروتمند میشوند. اما بعضی از وصیتها جز دردسر چیز دیگری به بار نمیآورد که معمولا متعلق است به آدم هایی که مال و اموال درست و حسابی ندارند و محض خالی نبودن عریضه، مثلا وصیت میکنند که «ما را روی قله قاف و کنار لِنگ چپ سیمرغ دفن کنید.» قصههای امیرعلی 2 امیرعلی نبویان
ترس اگر محصول شعور، موقعیت سنجی، درک درست از شرایط و در یک کلام، تداعی کننده مفهوم احتیاط باش اصلا چیزبدی نیست، اما غیر از این خنده دار است، مثل ترسیدن از تاریکی، سایه اجسام روی دیوار، سوسک و غیره؛ هرچند که این آخری توسط عده ای از عزیزان به مفهوم «چندش» تعبیر و توجیه میشود، اما حقیقت انکار نشدنی آن است که جیغ زدن و فریاد کشیدن و بالای مبل و میز و کابینت و اجاق گاز پریدن، واکنشهای ناشی از وحشت محض هستند که هیچ سنخیتی با مور مور شدن بدن آدم ندارند. قصههای امیرعلی 2 امیرعلی نبویان
بیماری شفا نیافتنی ای که به جان افراد بشر افتاده، این است که تمام شکستهای ریز و درشت خود را گردن شانس میاندازند و البته نقش گاه پررنگ آن را در موفقیتهای خود، نادیده میگیرند. قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان
در این دورهها عموماً یک کارت سفید رنگ چاپ میکشود، با نوشتههای طلایی که به دلیل نادیده گرفته شدن «کنتراست» اساساً قابل خواندن نیست، ولی اگر کسی حوصله کند و متن این دعوتنامهها را مطالعه کند با بی ربطترین و کم معنیترین جملات، استعارهها و تشبیهات جهان ادبیات مواجه خواهد شد! چیزهایی توی این مایهها که: «دو کبوتر سبکبال، آشیانه عشق میسازند و حضور صمیمی شما عزیزان بالای آن درخت خوشبختی، مایه سرافرازی ماست.» یا «امشب در المپیک زندگی دو قهرمان داریم، باشد که میان تشویقهای بی امان شما مدال طلای سعادت را به گردن بیاویزند.»
جالب اینکه بدون هیچ شرمساری و خجالت، این مهملات را بین فامیل خود تقسیم میکنند. قصههای امیرعلی 1 امیرعلی نبویان