من نه بلند پروازم نه جاه طلب،فقط دلم میخواهد کمی نفس بکشم و غذای بهتری بخورم. سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
بریدههایی از رمان سفر به انتهای شب
نوشته لویی فردینان سلین
آدم باید خیلی ذلیل باشد که افسوس سالهای بخصوصی از عمرش را بخورد…
ماها میتوانیم با رضایت خاطر پیر شویم… مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟ یا مثلا پارسال ؟
عقیدهات غیر از این است؟ افسوس چه را بخوریم؟ها ؟ جوانی ؟ ماها هرگز جوان نبودیم… سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
کشیش مدتهاست که دیگر به خدایش فکر نمیکند، در حالی که خادم کلیسا هنوز بر سر ایماناش ایستاده! … آنهم به سختی فولاد جداً آدم حالش به هم میخورد. سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
آدم باید خیلی ذلیل باشد که حسرت سالهای به خصوصی از عمرش را بخورد. ماها میتوانیم با رضایت خاطر پیر شویم.
مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟ یا مثلا پارسال؟ عقیده ات غیر از این است؟
افسوس چه را بخوریم؟ ها؟ جوانی؟
ما هرگز جوان نبودیم! سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
وقتی که در این بازی روز به روز زشتتر و کثافتتر و پیرتر شدی دیگر حتی نمیتوانی دردت را و شکستت را مخفی کنی. بالاخره صورتت پر میشود از شکلک کثیفی که بیست سال و سی سال و بیشتر از شکمت تا صورتت بالا میخزد.
این است چیزی که انسان به آن میرسد. فقط همین، به شکلکی که عمری برای درست کردنش صرف کرده ولی حتی در این صورت هم ناتمام است. بس که شکلکی که برای بیان تمامی روحت بدون یک ذره کم و کاست لازم است، سخت و پیچیده است! سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
به این ترتیب همینکه مهر از روی رازت برداری و عمومی اش کنی، کارش تمام است. هیچ چیز هراس آوری در وجود ما، در زمین و شاید هم در آسمانها نیست مگر چیزی که هنوز به زبان نیامده. آرام نمیگیری، مگر وقتی که همه چیز گفته شود، برای همیشه گفته شود. آنوقت بالاخره خاموش میشوی و دیگر از سکوت نمیترسی. همه چیز روی غلتک میافتد. سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
بهتر است خیال برت ندارد، آدمها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هر کس فقط از دردهای شخصی خودش با دیگران حرف میزند. هرکس برای خودش و دنیا برای همه. سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین
وقتی که هنوز حیات داری نمیتوانی خودت را پیدا کنی ، کلی رنگ هست که سرت را گرم کند و کلی آدم دور و برت میجنبد. فقط در سکوت خودت را پیدا میکنی، یعنی وقتی که دیگر کار از کار گذشته ، درست مثل مرده ها. . سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین